دانلود پاورپوینت Lean production
نوع فایل: power point
فرمت فایل: pptx
قابل ویرایش
تعداد اسلاید : 54 صفحه
قسمتی از پاورپوینت :
تولید نابLean Manufacturing اصطلاحی است که جان گرافسیک (John Krafcik)پژوهشگر IMPV-International Motor Vehical Program بر نهاده است .از این رو ناب نامیده میشود که در مقایسه با تولید انبوه هر چیز را به میزان کمتر مورد استفاده قرار میدهد،این شیوه تولید ، نیروی انسانی موجود در کارخانه ، فضای لازم برای تولید،سرمایه ای که صرف ابزارآلات می شود ، نیروی مهندسی لازم برای بوجود آوردن محصول جدید و زمان مورد نیاز برای ساخت محصول جدید را به نصف تقلیل می دهد.همچنین در تولید ناب موجودی (Inventory)مورد نیاز به کمتر از نصف می رسد ، عیب ها بسیار کمتر میشود و محصولات با تنوع فزاینده تولید میشوند.
دو انقلاب در ابتدا و انتهاي قرن بيستم رخ داد. انقلاب آغازين همانا ظهور توليد انبوه و پايان عصر توليد دستي است و انقلاب پاياني ظهور ناب و خاتمه يافتن عصر توليد انبوه است . اكنون جهان در آستانه عصري جديد به سر مي برد، عصري كه در آن دگرگوني شيوه هاي توليد محصولات و ساخته هاي بشر چهره زندگي او را يكسره دگرگون خواهدكرد.
پس از جنگ جهاني اول هنري فورد و آلفرد اسلون (مدير جنرال موتورز) توليدات صنعتي جهان را از قرون توليد دستي كه شركتهاي اروپايي رواج داده بودند، به در آوردندو به عصر توليد انبوه كشاندند. و باترويج اين شيوه توليد در تمام صنايع اين كشور(آمريكا) رهبر جديد شيوه هاي توليدي گرديد و صنعت خودروسازي موتور و قلب تپنده اقتصاد اين كشور شد. در همين راستا، پيتر دراكر در سال 1946 لقب رابه صنعت خودروسازي اطلاق كرد.
همچنين توليد ناب در سالهاي پاياني جنگ جهاني دوم توسط تااي چي اوهنو درشركت خودروسازي تويوتا در كشور ژاپن مطرح گرديد. بحث توليد ناب در سال 1990توسط جيمز ووماك و همكارانش از دانشگاه MIT در قالب يك كار تحقيقي با عنوان منتشر گرديد. او و همكارانش توليد ناب را تقريبا به عنوان تركيبي از مدل توليد سنتي (FORD) و كنترل اجتماعي در محيط توليد ژاپني مي شناسند.
بنابراين بحث توليد ناب ، و ساير شيوه هاي توليدي با صنعت خودروسازي گره خورده است.
هر چند میتوان در دهه 1450 نمونههايي از تفکر صنعتی را مشاهده کرد اما هنری فورد نخستين کسی بود که واقعاً کل فرآيند توليد را يکپارچه کرد. وی اين کار را در هايلند پارک و درسال 1913 از طريق ترکيب تعويضپذيری پيوسته قطعات با کار استاندارد و نقاله متحرک انجام داد تا آنچيزی را بيآفريند که حرکت توليد ناميده بود و به عنوان خط مونتاژ متحرک شناخته میشود. البته از منظر مهندسی توليد، اين اتفاق نتايج بس وسيعتری را در برداشت.فورد تمام گامهای توليد را تا آنجا که ممکن بود یا استفاده از ماشينهای تک کاره و گيجهای لازم بر اساس توالی فرآيند مستقر کرد تا بتوان ساخت و مونتاژ قطعات به خودرو را در چند دقيقه انجام داد و قطعات دقيقاً اندازه را مستقيماً به خط مونتاژ منتقل ساخت. اين اقدام وی حقيتقاً يک تحول انقلابی در سيستم آمريکايي عمليات کارگاهی بود. در سيستم قديمی آمريکايي، ماشينهای چندکاره را بر اساس نوع فرآيند در يک جا جمع میآوردند و قطعات را ساخته و پس از انجام دوبارهکاریها و اندازه کردنهای مکرر در مراحل زيرمونتاژ و مونتاژ نهايي، به محصول متصل میساختند.مشکل فورد در سيستم حرکت نبود. او توانست با اين روش، گردش موجودی را به کمتر از چند روز برساند. اما محصول او متنوع نبود. مدل تی نه فقط يک رنگ داشت بلکه به داشتن يک مشخصه اصلی محدود بود: تا سال 1926 تمام شاسیهای مدل تی يکی بود و مشتريان فقط میتوانستند بين چهار تا پنج شکل بدنه، يکی را انتخاب کنند. در واقع در کمپانی فورد تمام ماشينها فقط بر روی يک قطعه کار میکردند و هيچ گونه تبديل مهمی در کار نبود.اما وقتی جهان خواهان تنوع بيشتری شد که معنای آن طول عمر محصول خيلی کوتاهتر از 19 سال مدل تی بود، فورد مجبور شد شيوه حرکت توليد خود را کنار بگذارد.ديگر خودروسازان به نياز مردم برای تنوع مدل با انتخابهای بالا پاسخ گفتند اما از طريق سيستمی که شيوه طراحی و نحوه استقرار گامهای توليد آن به شيوه کارگاهی قبلی بازگشته بود که زمان انتظار را بس طولانیترمیکرد.در طول زمان، آنها کارگاههای خود را از ماشينهای هر چه بزرگتر و سريعتر، پرتر و پرتر کردند که هر چند باعث کاهش هزينه سرانه هر گام فرآيند میشد، اما به شدت بر زمان انتظار توليد و ميزان موجودیها میافزود (البته به جز در موارد نادری چون خط توليد موتور که در آن تمام گامهای فرآيند به هم متصل و خودکار بودند). بدتر اينکه کندی زمان بين فرآيندها و مسير پيچيده حرکت مواد، استفاده از يک سيستم مديريت اطلاعات دقيق و موشکافانه را الزامی میکرد که منجر به شيوه برنامهريزی کامپيوتری مواد مورد نياز (MRP) شدوقتی کی ئی چی رو تويودا و ديگران در دهه 1930، و مهمتر از همه تائی چی اوهنو به اين وضعيت نگريستند (و به خصوص پس از جنگ جهانی دوم)، دريافتند که میتوانند با استفاده از مجموعهای از نوآوریهای ساده، هم حرکت پيوسته را حفظ کنند و هم محصولات متنوعی را به مشتری عرضه دارند. بر اين اساس، ايشان افکار اصلی فورد را بازنگریستند و سيستم توليد تويوتا را بنيان نهادند
نوع فایل: power point
فرمت فایل: pptx
قابل ویرایش
تعداد اسلاید : 54 صفحه
قسمتی از پاورپوینت :
تولید نابLean Manufacturing اصطلاحی است که جان گرافسیک (John Krafcik)پژوهشگر IMPV-International Motor Vehical Program بر نهاده است .از این رو ناب نامیده میشود که در مقایسه با تولید انبوه هر چیز را به میزان کمتر مورد استفاده قرار میدهد،این شیوه تولید ، نیروی انسانی موجود در کارخانه ، فضای لازم برای تولید،سرمایه ای که صرف ابزارآلات می شود ، نیروی مهندسی لازم برای بوجود آوردن محصول جدید و زمان مورد نیاز برای ساخت محصول جدید را به نصف تقلیل می دهد.همچنین در تولید ناب موجودی (Inventory)مورد نیاز به کمتر از نصف می رسد ، عیب ها بسیار کمتر میشود و محصولات با تنوع فزاینده تولید میشوند.
دو انقلاب در ابتدا و انتهاي قرن بيستم رخ داد. انقلاب آغازين همانا ظهور توليد انبوه و پايان عصر توليد دستي است و انقلاب پاياني ظهور ناب و خاتمه يافتن عصر توليد انبوه است . اكنون جهان در آستانه عصري جديد به سر مي برد، عصري كه در آن دگرگوني شيوه هاي توليد محصولات و ساخته هاي بشر چهره زندگي او را يكسره دگرگون خواهدكرد.
پس از جنگ جهاني اول هنري فورد و آلفرد اسلون (مدير جنرال موتورز) توليدات صنعتي جهان را از قرون توليد دستي كه شركتهاي اروپايي رواج داده بودند، به در آوردندو به عصر توليد انبوه كشاندند. و باترويج اين شيوه توليد در تمام صنايع اين كشور(آمريكا) رهبر جديد شيوه هاي توليدي گرديد و صنعت خودروسازي موتور و قلب تپنده اقتصاد اين كشور شد. در همين راستا، پيتر دراكر در سال 1946 لقب رابه صنعت خودروسازي اطلاق كرد.
همچنين توليد ناب در سالهاي پاياني جنگ جهاني دوم توسط تااي چي اوهنو درشركت خودروسازي تويوتا در كشور ژاپن مطرح گرديد. بحث توليد ناب در سال 1990توسط جيمز ووماك و همكارانش از دانشگاه MIT در قالب يك كار تحقيقي با عنوان منتشر گرديد. او و همكارانش توليد ناب را تقريبا به عنوان تركيبي از مدل توليد سنتي (FORD) و كنترل اجتماعي در محيط توليد ژاپني مي شناسند.
بنابراين بحث توليد ناب ، و ساير شيوه هاي توليدي با صنعت خودروسازي گره خورده است.
هر چند میتوان در دهه 1450 نمونههايي از تفکر صنعتی را مشاهده کرد اما هنری فورد نخستين کسی بود که واقعاً کل فرآيند توليد را يکپارچه کرد. وی اين کار را در هايلند پارک و درسال 1913 از طريق ترکيب تعويضپذيری پيوسته قطعات با کار استاندارد و نقاله متحرک انجام داد تا آنچيزی را بيآفريند که حرکت توليد ناميده بود و به عنوان خط مونتاژ متحرک شناخته میشود. البته از منظر مهندسی توليد، اين اتفاق نتايج بس وسيعتری را در برداشت.فورد تمام گامهای توليد را تا آنجا که ممکن بود یا استفاده از ماشينهای تک کاره و گيجهای لازم بر اساس توالی فرآيند مستقر کرد تا بتوان ساخت و مونتاژ قطعات به خودرو را در چند دقيقه انجام داد و قطعات دقيقاً اندازه را مستقيماً به خط مونتاژ منتقل ساخت. اين اقدام وی حقيتقاً يک تحول انقلابی در سيستم آمريکايي عمليات کارگاهی بود. در سيستم قديمی آمريکايي، ماشينهای چندکاره را بر اساس نوع فرآيند در يک جا جمع میآوردند و قطعات را ساخته و پس از انجام دوبارهکاریها و اندازه کردنهای مکرر در مراحل زيرمونتاژ و مونتاژ نهايي، به محصول متصل میساختند.مشکل فورد در سيستم حرکت نبود. او توانست با اين روش، گردش موجودی را به کمتر از چند روز برساند. اما محصول او متنوع نبود. مدل تی نه فقط يک رنگ داشت بلکه به داشتن يک مشخصه اصلی محدود بود: تا سال 1926 تمام شاسیهای مدل تی يکی بود و مشتريان فقط میتوانستند بين چهار تا پنج شکل بدنه، يکی را انتخاب کنند. در واقع در کمپانی فورد تمام ماشينها فقط بر روی يک قطعه کار میکردند و هيچ گونه تبديل مهمی در کار نبود.اما وقتی جهان خواهان تنوع بيشتری شد که معنای آن طول عمر محصول خيلی کوتاهتر از 19 سال مدل تی بود، فورد مجبور شد شيوه حرکت توليد خود را کنار بگذارد.ديگر خودروسازان به نياز مردم برای تنوع مدل با انتخابهای بالا پاسخ گفتند اما از طريق سيستمی که شيوه طراحی و نحوه استقرار گامهای توليد آن به شيوه کارگاهی قبلی بازگشته بود که زمان انتظار را بس طولانیترمیکرد.در طول زمان، آنها کارگاههای خود را از ماشينهای هر چه بزرگتر و سريعتر، پرتر و پرتر کردند که هر چند باعث کاهش هزينه سرانه هر گام فرآيند میشد، اما به شدت بر زمان انتظار توليد و ميزان موجودیها میافزود (البته به جز در موارد نادری چون خط توليد موتور که در آن تمام گامهای فرآيند به هم متصل و خودکار بودند). بدتر اينکه کندی زمان بين فرآيندها و مسير پيچيده حرکت مواد، استفاده از يک سيستم مديريت اطلاعات دقيق و موشکافانه را الزامی میکرد که منجر به شيوه برنامهريزی کامپيوتری مواد مورد نياز (MRP) شدوقتی کی ئی چی رو تويودا و ديگران در دهه 1930، و مهمتر از همه تائی چی اوهنو به اين وضعيت نگريستند (و به خصوص پس از جنگ جهانی دوم)، دريافتند که میتوانند با استفاده از مجموعهای از نوآوریهای ساده، هم حرکت پيوسته را حفظ کنند و هم محصولات متنوعی را به مشتری عرضه دارند. بر اين اساس، ايشان افکار اصلی فورد را بازنگریستند و سيستم توليد تويوتا را بنيان نهادند