5 صفحه word |فونت tahoma سايز 12| قابل اجرا در آفيس 2010 و نسخه هاي جديدتر|قابل ويرايش و آماده چاپ
بخشي از تحقيق
طبیعت کلی؛ اصل حافظ جهان
سپس شیخ قدم از مفهوم ارسطوئی طبیعت فراتر نهاده و طبیعت را همچنین به معنی اصل حافظ نظام جهان بکار برده است:
«طبیعت به وجه جزئی و به وجه کلی هر دو گفته می شود. آنکه به وجه جزئی است طبیعت مخصوص به هر فرد است و آنکه به وجه کلی است گاهی به حسب نوع است و گاهی بطور مطلق... لیکن اگر طبیعت کلی واحدی از این جنس باشد به این وجه نیست که طبیعت باشد بلکه امری است معقول در نزد عقول مجرد که تدبیر کل از آن فایض می شود و اگر طبیعت کلی واحدی قائل باشیم همانا طبیعت نخستین جرم از اجرام آسمانی است که نظام به توسط او محفوظ است.» (فن سماع طبیعی ص 52-51)
با در نظر گرفتن این معانی گوناگون شناخت «طبیعت» هدف و غایت فلسفه طبیعی بوعلی است و باید تحقیق درباره زمان و مکان و صورت و ماده که شرایط اولیه و اساس هستی در عالم جسمانی است با توجه به آن مورد بررسی قرار گیرد. درک مفهوم حرکت با نظر به اینکه در فلسفه قدیم مسأله حرکت و تغییر و تبدیل با توسل به اصول لایتغیر مورد بررسی قرار گرفته است و تحولات و تغیرات این جهان در پرتو عالم ثابت عقلانی مشاهده شده و اصول علوم طبیعی در حکمت مابعدالطبیعة تبیین و توجیه گردیده است.
حرکت طبيعي يکي از اقسام حرکت ذاتي است. حرکت ذاتي حرکتي است که عارض بر ذات جسم ميشود و بر سه قسم است؛ حرکت قسري، ارادي و طبيعي.[1] حرکت طبيعي مقابل حرکت قسري و ارادي است که مبدأ آن ميل طبيعي است؛ مثل حرکت آتش به سمت بالا.[2]اين حرکت، حرکتي است که نه مانند حرکت قسري، معلول انگيزه خارجي است و نه مانند حرکت ارادي، با شعور و اراده انجام شده است. ابن سينا در کتاب "نجات" مينويسد: حرکت طبيعي حرکتي است که از حالت ملايم به حالت ناملايم ميرسد.[3]
در مورد اينکه چه چيزي موجب حرکت سنگ به طرف پايين ميشود، دو نظريه وجود دارد. قدما معتقد بودهاند طبيعت جسم ثبات دارد، اما اين ثباتش از همه جهات نيست. يعني به اين علت که اگر طبيعت يک حالت ثباتي از همه جهت داشته باشد، ديگر نميتوانست علت و منشأ حرکات عرضي در اجسام بشود. پس براي توجيه اينکه با وجود ثبات طبيعت، چطور طبيعت ميتواند علت امر متحرکي باشد، گفتهاند آنگاه که طبيعت منشأ حرکات عرضي ميشود تغييراتي از خارج به طبيعت ملحق ميشود. زيرا طبيعت امري است که ذاتا ثابت است. پس اگر بخواهد به تنهايي علت حرکت بشود، حرکت ذاتا ثابت ميشود و حرکت و تغيير نخواهد بود. پس طبيعت وقتي موجب حرکت ميشود که حالتي غير طبيعي با آن مقارن و همراه شود،[4] مثلا شرايطي از خارج به آن اضافه ميشود نه اينکه طبيعت تغيير ذاتي داشت باشد؛ اگر سنگي را رها کنيم و اين سنگ علت يک حرکت ميشود، و طبيعت سنگ است که سنگ را به پايين ميآورد ولي طبيعت از جهت يک سلسله ملحقات خارجي يکسان نيست. مراتب حرکت که پيدا ميشود، مراتب و درجات نزديکي شيء به مرکز زمين نيز تغيير ميکند و همين مراتب نزديکي و دوري است که به همراه طبيعت منشأ حرکت است. بنابراين بر طبق اين نظريه اگرچه امر ثابت نميتواند علت يک امر متغير باشد اما اگر شرط آن امر ثابت، متغير باشد اين شرط و مشروط به کمک هم ميتوانند علت و منشأ حرکت قرار بگيرند.[5]
اين مسئله که به عنوان ربط متغير به ثابت است از دشوارترين مباحث اسفار است که محل بحث و نظر فلاسفه پس از ملاصدرا است و عدهاي مانند ميرزا ابوالحسن جلوه به شدت از نظر بوعلي سينا طرفداري نموده و با نظر ملاصدرا مخالفت نمودهاند.[6]