پیشینه ومبانی نظری تحقیق طرحواره های هیجانی (docx) 48 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 48 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظري طرحواره های هیجانی
تعریف هیجان ومولفه های آن
در روان شناسی هیجان ها معمولاً به احساسها و واکنش های عاطفی اشاره دارند، هر هیجان از سه مؤلفه اساسی برخوردار است:
مؤلفه شناختی، افکار، باورها و انتظارهایی که نوع و شدت پاسخ هیجانی را تعیین می کنند. آن چه برای یک فرد فوق العاده لذت بخش است، ممکن است برای دیگری کسل کننده یا آزارنده باشد.
مؤلفه فیزیولوژیکی که شامل تغییرات جسمی در بدن است. برای مثال، هنگامی که بدن از نظر هیجانی به واسطه ی ترس یا خشم بر انگیخته می شود، ضربان قلب زیاد می شود، مردمک ها گشاد می شوند و میزان تنفس افزایش می یابد. اکثر هیجان ها شامل یک انگیختگی کلی و غیر اختصاصی دستگاه عصب هستند.
مؤلفه رفتاری، به حالت های مختلف ابراز هیجان ها اشاره می کند. جلوه های چهره ای، حالت های اندام و حرکت های بیانگر، و آهنگ صدا همراه با خشم، لذت، شادی، غم، ترس و هیجان های دیگر تغییر می کنند.
جلوه ی چهره ای مهم ترین شکل ارتباط هیجانی هستند. بررسی هایی که صورت گرفته اند، نشان می دهند که برخی از جلوه های خاصِ چهره ای، ذاتی هستند. و بنابراین، در همه جای دنیا آن ها را می شناسند.
هیجان ها متشکل از الگوهای پاسخ های فیزیولوژیکی و رفتارهای مخصوص به نوع هستند . و در واقع غالبا از نظر مردم هیجان همان احساسی است که به فرد دست میدهد . ولی هیجان یک رفتار است نه یک تجربه ی خصوصی و پدیده ای است که در بقای نوع و تولید مثل نقش دارد )هافمن ،1381).
2-4-2.هیجان و نظریه های هیجان
اصطلاح هیجان از ریشه لاتینEmovereبه معنی حرکت، تحریک و حالت تنش مشتق شده است. هیجان در زبان متداول با شور، احساس، انفعال و عاطفه معادل است.
در حال حاضر دو نوع کاربرد برای این واژه وجود دارد:
الف-اصطلاحی پوششی برای تعداد نامعيني از حالات ذهنی. این همان معنایی است که ضمن صحبت از عشق، ترس و نفرت مورد نظر است.
ب- برچسبی برای زمینه ای از تحقیقات علمی که به بررسی عوامل محیطی، فیزیولوژیکی و شناختی این تجربیات ذهنی می پردازد.
علاوه بر اين كاربردها، اصطلاح هيجان مفاهيم ضمني ديگري نیز دارد:
حالات هیجانی به طور طبیعی، حاد تلقی می شوند و این حالات، تجارب ذهنی هستند که با احساسات تفاوت داشته و از نظر رفتاری با آشفتگی و اضطراب همراه هستند(پورافکاری،1373).
هیجان، حالت پیچیده روان شناختی است که شامل سه مولفه مجزا می باشد:
تجربه ذهنی، پاسخ هیجانی و رفتار آشکار حاصل از این تجربه. بر اساس مولفه های موجود، هیجان های اصلی شامل ترس، تعجب، خشم، نفرت، ناراحتی و شادی می باشند و نوع دیگر هیجان، هیجان های مرکب هستند که ترکیبی از هیجانات اصلی می باشند(خداپناهی،1387).
2-4-3.اجزای هیجان
هر هیجان شامل شناخت ها، اعمال و احساسات می باشد و تمامی هیجانات این مراحل را طی می کنند.
* احساس درون ذهنی
*تحریک دستگاه خودکار
* ارزیابی شناختی از موقعیت
*ابراز هیجان
* واکنش عمومی
*گرایش عملی که مقدار هیجانی که از احساسی ناشی می شود و به صورت رفتار خاصی بروز می کند به تجربه فرد بستگی دارد(اتکینسون وهمکاران؛به نقل از رفیعی وهمکاران،1384).
مهم ترین چیزی که تاکنون درباره هیجان گفته شده این است كه، تا وقتی کسی هیجان را تعریف نکرده فکر می کند معنای آن را می داند(کالات،1387).
2-4-4.تاریخچه هیجان
دانشمندان فراوانی درباره هیجان تحقیق کرده اند. ويليام جیمز، اولین محققی است که برای هیجان یک الگوی فیزیولوژیکی ارایه داد و چارلز داروین یکی از اولین دانشمندانی بود که هیجان را به طور سیستماتیک مطالعه کرد.
هدف او از نشان دادن هیجان در میان انسان ها، شاهدی برای نظریه تکامل اش بود. او در سال 1872 کتاب خود را با عنوان "ابراز هیجان در انسان ها و حیوانات" منتشر کرد.
همگانی بودن حالت هاي چهره هنگام ابراز هیجان، تاییدی برای ادعای داروین مبنی بر ذاتی بودن واکنش ها و داشتن تاریخچه تکاملی برای هیجان ها می باشد(اتکینسون وهمکاران ،1384).
2-4-5.نظریه های هیجان
2-4-5-1.نظریه جیمز – لانگه :
بر طبق این نظریه هیجان هایی که احساس می شوند، ادراک دگرگونی های بدنی است. طبق این نظریه چیزی که ما به صورت هیجان تجربه می کنیم برچسبي است که به پاسخ های خودمان می زنیم. برای مثال، چون می گریزیم پس می ترسیم(اتکینسون وهمکاران ،1384).
نظریه شاخترـسینگر: در این نظریه، هیجانی که احساس می کنیم تعبیر و تفسیر ما از حالت های برانگیختگی است.
2-4-5-2.نظریه ارزیابانه:
طبق نظر ریچارد لازاروس، هیجان نتیجه ارزیابی اطلاعات از موقعیت محیطی و از درون بدن است (اتکینسون و همکاران ،1384).
2-4-5-3.نظریه رفتارگرایی:
واتسون اظهار داشت که فقط سه هیجان اساسی وجود دارد که ذاتی بوده و توسط محرک های ویژه بروز می کند که عبارتند از: ترس، خشم و عشق.
ترس: از پاسخ ذاتی فرد به صدای بلند و یا از دست دادن حمایت به وجود می آید.
خشم: از ایجاد مانع در برابر حرکات و اعمال فرد به وجود می آید.
عشق: از نوازش و دلجویی به وجود می آید.
و سایر هیجان ها از طریق شرطی شدن و یادگیری به وجود می آید(روزنهان ،1388).
2-4-5-4.نظریه بازخوراند چهره:
طبق این نظریه حالت چهره باعث تجربه درون ذهنی هیجان می شود. تامکینز(Tomkins) معتقد است: حالت چهره یا مثبت است یا منفی. حالت چهره از همین طریق می تواند هیجانات مثبت و منفی را از هم افتراق دهد(روزنهان ،1388).
2-4-6.وظایف هیجان ها
اگر ما قابلیت تجربه کردن و ابراز کردن هیجان ها را تکامل بخشیده ایم، پس هیجان ها باید برای اجداد ما سازگارانه بوده و احتمالا براي ما نیز چنین باشند. به طور مثال، ترس به ما هشدار می دهد که از خطر بگریزیم، خشم برای حمله کردن به مهاجم هدایت می کند. وقتی نیاز به گرفتن تصمیمی فوری است هیجان می تواند رهنمودی مفید در اختیار بگذارد. افرادی که شدیدا بی هیجان هستند اغلب تصمیمات نامناسب می گیرند(سیدمحمدی،1390).
2-4-7.فیزیولوژی هیجان ها
چند منطقه مغزی در هیجان ها دخالت دارند. "بادامه" سریعا به محرک های هیجانی پاسخ می دهد. بسیاری از دگرگونی های بدنی که در هیجان رخ می دهد، در نتیجه فعالیت بخشی از دستگاه عصبی خودمختار به وجود می آید. سمپاتیک، بخشی از این سیستم، با آزاد کردن هورمون های اپی نفرین و نوراپی نفرین در هنگام هیجان در این تغییرات بدنی نقش مهمی ایفا می کند. به طور کلی نیمکره راست در ابراز و تشخیص هیجان نقش دارد(کالات ،2007).
2-4-8.جنبه های مختلف هیجان در روانشناسی
هیجان یعنی واکنش کلی ،شدید و کوتاه ارگانیسم به یک موقعیت غیره منتظره ،همراه با یک حالت عاطفی خوشایند یا ناخوشایند. هیجان ترجمه ی انگلیسی Emotion است. از نظر ریشه ی لغت ، Emotion یعنی عاملی که ارگانیسم را به حرکت در می آورد. مثلا، خشم عاملی است که فرد را از خود بی خود می کند: شادی ،غم، ترس و نگرانی نیز می توانند نمونه های خوبی از هیجان باشند(خداپناهی،1388).
درست است که خشم ،ترس،اندوه، تنفر، شگفتی، حسادت، غبطه و شرمندگی ، همه جزء هیجانها به حساب می آیند ، تعریف کردن همه ی این حالتها کار بسیار دشواری است. این حالتها بخشهای مهم زندگی عاطفی را تشکیل می دهند، زیرا در موقعیتهای ذهنی مهم تجلی می کنند. ویژگی حالتهای هیجانی این است که اختلالهای روانی و فیزیولوژیک به همراه می آورند. بخش ظاهری این اختلالها جلوه ی هیجان نامیده می شود(گنجی،1386).
2-4-9.ماهیت هیجان
در روان شناسی ، هیجانها جایگاه بسیار حساس و بنیادی دارند، زیرا رابطه ی آنها با نیازها و انگیزشها بسیار نزدیک است و می توانند ریشه ی بسیاری از اختلالهای روانی یا روان –تنی را تشکیل دهند. هیجانها حتی می توانند سلامت انسان را تضمین کنند. مثلا ، ترس موجب می شود که انسان خود را از خطر محفوظ بدارد و خشم موجب می شود که به دشمن حمله کند.
به رغم تلاشهای بسیار گسترده ای که فلاسفه ،فیزیولوژیستها و روان شناسان برای تبیین هیجانها به عمل آورده اند ، ماهیت و شیوه ی عمل آنها هنوز به طور روشن بیان نشده، به حالت فرضیه باقی مانده است. این محققان مخصوصا جلوه های فیزیولوژیک هیجانها (تغییرات ضربانهای قلب و تنفس ،سست شدن اسفنگترها ،خشک شدن دهان ،عرق کردن ،....)، اثر آنها روی عملکردهای ذهن (افزایش تلقین پذیری ، کاهش کنترل ارادی) و رفتارهای ناشی از هیجانها(گریه ها ،خنده ها، فرار کردنها،پنهان شدنها ...) را مطالعه کرده اند. این مطالعات نشان داده است که در ظهور و تکوین جلوه های هیجان ، فرهنگ سهم بسزایی دارد. مثلا، در چین ، وقتی انسانها خشمگین می شوند چشمهای خود را گرد می کنند . با این همه ، شرایط تولید هیجان و پایه های روانی –فیزیولوژیک آن هنوز بخوبی شناخته نشده است(رمضانی،1385).
هیجان ،نه تنها به ماهیت عامل هیجان زا بلکه به خود فرد، حالت فعلی جسمی و ذهنی ،شخصیت ،تاریخچه زندگی شخصی و تجربه های قبلی او نیز وابسته است . درست است که در برخی شرایط استثنایی ،هیجانهای گروهی به وجود می آید و برای اکثریت مردم معنای یکسانی پیدا می کند(مانند ترس ناگهانی از زمین لرزه یا بمباران شهر از طرف دشمن)، اصولا هیجان یک احساس فردی است.یعنی ، ممکن است یک موقعیت معین فردی را کاملا خشمگین کند یا بترساند اما در مورد دیگری هیچ واکنشی به وجود نیاورد. برای تایید این گفته ، می توان روزهای موشک اندازی رژیم عراق به شهرهای ایران یا بمباران شهرها را به یاد آورد.کسانی که آن روزها را به چشم دیده اند ، هیجانهای کاملا متفاوت افراد را نیز مشاهده کرده اند .بودند کسانی که چند لحظه ای واقعا لال می شدند ، سردرد می گرفتند، داد و فریاد می کردند ، می لرزیدند یا در جایی پنهان می شدند و.... در مقابل ، کسان دیگری نیز بودند که مقابله ضد هواییهای ایران با هواپیماهای عراقی را به آتش بازی تشبیه می کردند و گاهی حتی از رختخواب خود نیز بلند نمی شدند !
به طور کلی ، هیجان زمانی به وجود می آید که فرد غافلگیر شود یا موقعیت از تحمل او فراتر رود. هیجان در واقع بیانگر عدم سازگاری فرد با موقعیت و تلاش ارگانیسم برای برقراری تعادلی است که به طور موقت از بین رفته است. بنابراین ، می توان گفت که هدف هیجان برقراری تعادل و حفظ موجودیت ارگانیسم است(کالات ،1388).
2-4-10.واکنش های فیزیولوژیک هیجان
می توان گفت که هیجان یک مجموعه ی روانی –فیزیولوژیک است و نشانه های عضوی آن تنوع زیادی دارد. بنابراین ، اگر تصور کنیم که هر هیجان واکنش های فیزیولوژیک خاص خود را دارد کاملا ساده اندیشی خواهد بود.
وقتی هیجان شدید و زودگذر است ، واکنش های فیزیولوژیک آن یکنواخت تر از موقعی است که هیجان ملایم و طولانی است. کند یا تند شدن جریان خون و تنفس و انقباض های رگ های سطحی (رگهای ریز) از جمله واکنش هایی است که در هیجان های غم ،شادی ، خشم و ترس شدید دیده میشود (ریسکایند،1989).
وقتی هیجان ملایم و طولانی است ،مثلا هیجان حسادت ،واکنش های فیزیولوژیک آن متفاوت از واکنش های یک هیجان شدید است. در هر صورت ، رابطه بین نوع هیجان و واکنش های جسمی آن یک رابطه ی ساده و بدون ابهام نیست . در واکنش های فیزیولوژیک هیجان ،نوعی برانگیختگی و فرو ریختگی دیده می شود که در عین حال ترکیبهای متفاوت دارند(کالات، ،1388).
مثلا هیجان غم می تواند به شکل افسردگی جلوه کند. بدین ترتیب که حالات زیر در فرد دیده شود: کوفتگی ،سستی ،خمیدگی قد افتادن شانه ها و دستها، انجماد چهره ، بی حرکتی بدن ،بی حالتی نگاه ،کند شدن گردش خون و تنفس ، بی حس شدن عضلات و فعال نبودن ذهن . همچنین هیجان غم می تواند شکل فعال به خود بگیرد ، که در آن صورت تحرک جسمی و روانی ،فریادها، گریه ها ،ناله ها و فعالیتهای بیش از حد دستگاههای تنفس و گردش خون مشاهده خواهد شد. بنابراین ،فیزیولوژی غم فعال ، از برخی جهات ،به فیزیولوژی شادی فعال شباهت خواهد داشت. برعکس ،فیزیولوژی غم غیرفعال ،از برخی جهات ،یادآور فیزیولوژی شادی آرام خواهد بود(گنجی،1386).
2-4-11.ابزارهای مطالعه ی هیجان
مطالعه ی واکنش های فیزیولوژیک هیجان ، با ابزارهای ویژه و با آزمایش انسانها و حیوانات انجام می گیرد.جریان خون با قلب نگار و نبض نگار ،که ضربان قلب یا رگها را ثبت می کنند، مطالعه می شود. حجم نگار ، تغییرات حجم اعضا (تغییرات کند حاصل از انقباض ماهیچه های رگها و تغییرات همزمان ضربان قلب یا نبض) را ثبت می کند. فشار خون سنج ، فشار موج خون را اندازه می گیرد. دم نگار ، تغییرات حجم قفسه سینه و شکم را ، که در اثر تنفس حاصل شود،ثبت می کند. لوله هایی که به معده ، اثنی عشر و روده فرستاده می شوند، انقباضهای آنها را ثبت می کنند. با گالوانومتر ، دگرگونیهای الکتریکی پوست (بازتاب گالوانیک ) اندازه گیری می شود. نمونه برداری از خون و ادرار ایجاب می کند که از روشهای تجزیه ی شیمیایی معمولی استفاده شود(خداپناهی،1385).
آزمایش هایی که هم در مورد انسانهای طبیعی (مقایسه ی حالت عادی با حالت هیجانی ) و هم در مورد افراد بیمار انجام گرفته ، اجازه داده است که این مطالعات با گستردگی بیشتری دنبال شود. همچنین این آزمایشها اجازه داده است که مدت حالات هیجانی در بیماریهای مختلف (افسردگی و برانگیختگی بیش از اندازه)مورد بررسی قرار گیرد. در مورد حیوانات ، آزمایشهای مربوط به هیجان را با قطع اعضا و قسمتهایی از دستگاه عصبی ،که به نظر می رسد در تولید هیجان نقش داشته باشند ، انجام داده اند . با این ازمایشها توانسته اند مراکز مربوط به هیجانها را کشف کنند و به اهمیت آنها پی ببرند(گرینبرگ وهمکاران،1987).
2-4-12.انواع واکنشهای هیجانی
الف. واکنشهای درونی
واکنشهای درونی ، همه ی دستگاههای بدن را در بر می گیرد: گردش خون، تنفس ، هاضمه و غدد.البته واکنشهای غیرارادی دستگاه عضله ای را نیز می توان جزء واکنشهای درونی به حساب آورد. به عنوان مثال، واکنش هایی را شرح می دهیم که ممکن است در هیجان ترس وجود داشته باشند و برخی از آنها در سایر هیجان ها نیز دیده می شود(کالات،1388).
گردش خون. تند یا کند شدن حرکات قلب، تقویت یا تضعیف ضربان، انقباض رگ های مرکزی(انقباض رگهای شکمی همراه با افزایش فشار در کل دستگاه گردش خون) یا رگ های سطحی(پریدگی رنگ پوست).
تنفس. تغییرات مختلف درآهنگ و عمق تنفس، انقباض یا انبساط ششها، تلاش برای خارج کردن هوا از شش ها.
دستگاه هاضمه. توقف انقباض های حرکات دودی مری، معده و روده، عدم ترشح غدد بزاقی(خشکی دهان)، ورم معده(از بین رفتن اشتها) فلج شدن اسفنگترها(عدم کنترل مدفوع و ادرار).
ترشح غدد. توقف ترشح برخی غدد، مثل غدد بزاقی و غدد شیری؛ در عوض افزایش ترشح برخی دیگر، مانند غدد اشکی، صفرا، ادرار و عرق(عرق سرد). عرق سبک موجب دگرگونی مقاومت الکتریکی پوست می شود و این دگرگونی می تواند برای موجهای هیجانی سبک، شاخص باشد(بازتاب گالوانیک). ترشح غدد فوق کلیوی(آدرنالین) به مقدار کم در خون، می تواند تعداد زیادی از کنش های درونی را بر انگیزد: ازدیاد قابل ملاحظه ی تعداد گلبول های قرمز خون(اثر روی طحال) و گلبول های سفید؛ افزایش قند آزاد شده از کبد که گاهی به قدری زیاد می شود که در ادرار دیده می شود(در بازیکنان فوتبال، پیش از بازی و در دانشجویان، پیش از امتحان)؛ افزایش قابلیت انعقاد خون. ترسهای شدید و طولانی می توانند اختلال ها و دگرگونیها عمیقی به وجود آورند، مثل پیری زود رس، بی رنگ یا کمرنگ شدن مو ها و ...(هاریسون ،2007).
واکنش های غیرارادی در دستگاه عضله. همان طور که قبلا نیز اشاره شد، باید واکنش های عضله ای کلی را نیز به واکنش های عضلات داخلی واقعی اضافه کرد:
لرزش، رعشه، راست شدن موها، افزایش یا کاهش قابلیت ارتجاعی عضلات، که روی فعالیت(سست شدن زانو ها) و خطوط چهره اثر می گذارد(گایتون،2003) .
ب. واکنشهای نگرشی و حرکتی
هیجانها، علاوه بر واکنش های درونی، واکنشهای نگرشی و حرکتی آشکاری نیز دارندکه جلوه ی آنها را تشکیل می دهند. جلوه ی هیجان ها بخوبی شناخته شده است، زیرا با همین جلوه است که هیجان دیگران را تمیز می دهیم و کمتر برای تبیین آن تاکید می کنیم(سافران،1998).
برای روشن شدن مطلب، به تبیین هیجان ترس می پردازیم. یک قسمت از واکنش حرکتی ترس، از دگرگونی و کشیدگی عضلات ریز حاصل می شود که کم و بیش در مکان های خاصی از بدن به وجود می آیند( پریدگی رنگ صورت، گود رفتن گونه ها، افتادن فک پایین، بزرگ شدن چشم ها، انبساط مردمک چشم؛ در مورد سگ یا گربه، پایین افتادن دم و راست شدن مو پشم های پشت). همچنین واکنش های حرکتی هیجان می توانند از انقباضهای تشنجی ماهیچه ها ناشی شوند(لرزش دستها و صدا، که موجب دگرگونی طنین آن می شود).هیجان ترس مخصوصا از طریق نگرش های فرد نسبت به موضوع ترس مشخص میشود: تمایل به اجتناب از ترس، تمایل به دور شدن از حوزه ی عمل آن یا حتی از حضور آن، تمایل به فرار به نقطه دور دست، مخفی شدن در پشت مانع، کز کردن، تمایل به بی حرکت ماندن در جای خود، واکنش های منفی در مقابل هر نوع تماس یا تهدید به تماس، واکنش های منفی در مقابل هر تلاشی که بخواهد اعضای بدن را به حرکت در آورد؛ تشنج به صورت خمیدگی، دست و پا زدن، فریاد کشیدنو در برخی موارد، اقدام به اعمال دفاعی فعال: غرغر کردن، گاز گرفتن و چنگ زدن.
در کل این تبیین، که در باره ی هیجان ترس گفته شد، بیشتر واکنش های غیر ارادی، یعنی بازتاب ها، تسلط دارند. علاوه بر واکنش های نگرشی و حرکتی غیرارادی، نگرش ها و حرکاتی نیز وجود دارد که بیشتر ارادی است، به محیط و به تعلیم و تربیت وابسته است. این نگرش ها و این حرکات ارادی مخصوصا در هیجانهایی دیده می شود که تجلی آنها نقش اساسی در روابط اجتماعی دارد. در این حالت، جلوه ی ذاتی هیجان با جلوه ی اکتسابی و اجتماعی آن همراه می شود(گرینبرگ وهمکاران،1998).
جلوه ی اکتسابی هیجان ابتدا به صورت تقلید و تغییر شکل از جلوه ی بازتابی اولیه ظاهر می شود. مثلا، لبخند زدن، جلوه ی بازتابی هیجان شادی است که می توان آن را با تحریک الکتریکی عصب صورت ایجاد کرد. لبخند زدن در اولین ماه زندگی کودک و در حالی که او از نظر جسمی در سلامت کامل است دیده می شود. لبخند زدن، در اثر تعلیم و تربیت، تغییر شکل می یابد و کاملا متفاوت از آنچه از نظر جسمی می توانست باشد جلوه می کند(لبخند محبت آمیز، موذیانه، تحقیر آمیز، ملیح، نیشدار و ...) شکل و کاربرد لبخند، طبق سنتی که در محیط و به کمک تعلیم و تربیت در اختیار ما قرار می گیرد، تثبیت می شود. هر چند لبخند می تواند غیر هیجانی و مصنوعی نیز باشد(لبخند از روی سیاست)، واکنش های حرکتی هیجانی اصولا می تواند کدگذاری شود و بیانگر احساسات واقعی ما تحت نفوذ آداب و سنن باشد. اخم کردن، سر را با دو دست گرفتن(یعنی نا امید و سرگردان شدن) و خاراندن سر( یعنی تردید و حیرت)، نمونه هایی از واکنش های حرکتی است که به طور طبیعی در اختیار ما قرار دارد. دلیل قانع کننده برای طبیعی بودن این حرکات مشاهده ی آنها در میمونهای انسان نما و به صورت پیشرس، در کودکان است که اغلب به صورت حرکات اکتسابی در آمده با احساسات واقعی در هم آمیخته است(کالات،1387).
اشکها، به راحتی نشان می دهند که تبدیل یک بازتاب واقعی به یک عمل ارادی امکان پذیر است. مثلا هستند کسانی که به صورت ارادی و حرفه ای اشک می ریزند. وقتی تغییر پدیده های مربوط به جلوه ی هیجان را در اجتماعات مختلف و حتی در دوجنس مختلف مقایسه می کنیم، نقش تقلید آشکار می شود. همچنین بی حرکتی نسبی خطوط چهره ی نابینایان، که قادر به تقلید جلوه ی صورت نیستند، به راحتی نشان می دهد که تقلید می تواند در تکوین جلوه ی هیجان نقش مهمی داشته باشد(کالات ،1387).
ما تنها بازتابهای ذاتی(لبخند زدن و اشک ریختن) را تقلید نمی کنیم، بکله اعمال ارادی معنی دار را، که به صورت سمبلیک یا نمادین در می آید، تقلید می کنیم. بدین صورت که نگاه، دهان و دست، زبان خاص خود را دارند و می توانند نگرش های عاطفی، اندوه، شادی، احترام، نفرت و ... را نشان دهند. مثلا بوسیدن، مشت گره کردن، تف انداختن، نفس عمیق کشیدن، حرکت تهدید آمیز دست، پوشاندن صورت با دست، خیره شدن و پایین انداختن نگاه، هر یک معنای خاص خود را دارد
برای روشن تر شدن آنچه در پاراگراف بالا گفته شد، از اشعار شاعر معاصر آقای هوشنگ ابتهاج(سایه) مثال می آوریم:
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم ده به نگاهی که زبان من و توست
تمیز جلوه ی اکتسابی و اجتماعی هیجان از جلوه ی ذاتی و بازتابی آن اغلب دشوار است. جلوه ی ذاتی و بازتابی هیجان را می توان در حیواناتی که به انسان نزدیکترند پیدا کرد و بسیار جالب خواهد بود که آنها را با جلوه ای که کودکان دارند مورد مقایسه قرار داد(گنجی،1386).
2-4-13.عملکرد ذهن در هیجان
عملکرد ذهن در هیجان را نیز، مثل عملکرد فیزیولوژیک آن می توان از دو جنبه ی برانگیختگی و فروریختگی بررسی کرد: به هنگام هیجان، فعالیت ذهن افزایش می یابد. بدین ترتیب که تخیل انسان تازیانه می خورد و مثل اسب سرکش به جولان در می آید، تلاشهای کندو بی حاصل جای خود را به تلاش های مولد و الهام بخش می دهد. هیجان می تواند خلاق و طراح باشد. به هنگام هیجان، انسان سریعتر فکر می کند و اندیشه های خیلی زیاد یا خیلی تازه در اختیار دارد. همچنین انسان هیجانی نیروی زیاد برای عمل کردن دارد، مبتکر است، سریع کار می کند و از اعتماد به نفس زیادی برخوردار است(حسن پور،1386).
برعکس، هیجان می تواند هم تفکر و هم قدرت عمل را فلج کند. هیجان ذهن را«خالی» می کند، به این صورت که انسان نه چیزی برای گفتن پیدا می کند و نه کاری برای انجام دادن. انسان هیجانی خوب فکر نمی کند، موقعیت ها را روشن نمی بیند و کلمات را نمی فهمد؛ گاهی در اندیشه های او، تنها کندی رکود کامل دیده می شود. انسان هیجانی، حالت انسان کودن را دارد، چنین به نظر می رسد که توانایی انجام دادن هیچ کاری را ندارد. مثلا، انسانی که به شدت ترسیده است، عملا هیچ کاری نمی تواند انجام دهد و احتمالا به همین دلیل گفته اند: «ترس، برادر مرگ است»(کاتاو وویسمن،2008)
بنابراین، جلوه های هیجانی معانی متفاوتی خواهند داشت. برانگیختگی، در شادی و خشم، و فرو ریختگی در ترس و غم تسط دارند. اما این قانون کلی نیست. شادی های غیر فعال و بدون برانگیختگی نیز وجود دارند که نوعی بی فکری، خواب آلودگی و عدم فعالیت ذهنی را به همراه می آورند. به عنوان مثال، خلسه می تواند احساس حالت روحانی، راحتی و روشن بینی مافوق تفکر به وجود آورد، اما بعید که این حالت بتواند با فعالیت حقیقی و با کار تولیدی همراه شود و حتی موضوع این فعالیت روشن و پایدار باشد. بر عکس، غمهایی وجود دارد که با فعالیت ذهنی واقعی همراه است: مراقبه یا تعمق شدید روی یک موضوع غم انگیز، سرزنشهای آگاهانه، وسواس در مورد چیزی که می تواند باشد یا باید باشد، تلاش خسته کننده برای حل مسئله علمی و .. (یاواز،2011).
در هر صورت فعالیت ذهن به هنگام هیجان خواه به صورت بر انگیختگی خواه به صورت فروریختگی ، هرگز قابل مقایسه با فعالیت ذهن در حالت عادی نیست. به هنگام هیجان، کنترل اراده ی عمل و تفکر کاهش می یابد. به هنگام هیجان، شکلهای تکانشی تفکر و عمل تسلط پیدا می کند. یعنی افکار ناگهانی به ذهن انسان می آید و او دست به اعمال غیر مترقبه می زند. انسان هیجانی احساس می کند که برخود تسلط ندارد، خود به خود کشیده می شود، یااز پا افتاده است، اختیار حرکات و افکار خود را ندارد. یه هنگام هیجان تعمق و تفکر می تواند شیدید و سریع باشد. البته ایت تفکر یک تفکر وسواسی تحمیلی است که قابل هدایت نیست و دقتی است که نمی توان آن را قطع یا روی چیز دیگری جلب کرد. با این همه، این فعالیت اغلب در سطح پایین قرار دارد و می توان گفت که نشخواری بی حاصل، سماجت یک انگیزه ذهنی معیین، تکرار یکنواخت جمله های یکسان و نداهای یکسان است. این فعالیت، در واقعدور باطلی از تخیلات، فرار از اندیشه ها، عدم توانایی برای منطقی و سیستماتیک فکر کردن و فرو ریختگی کنشهای عالی بحث و انتقاد است(کلارك ، بک وآفورد،1999)
هیجان انسان را زود باور و تلقین پذیر می کند. وقتی انسان می خواهد یک مساله علمی را حل کند، اغلب با ساده کردن آن به کمک راه حل های ناگهانی، غیر اختیاری، ناهنجار و جسورانه اقدام می کند، فردی که گرفتار خشم یا ترس است، کمبود انرژی ندارد، بلکه ترمز های اخلاقی افکار و همچنین ترمزهای تعلیم و تربیت او از کار افتاده است. این انرژی از منبعی به دست می آید که از نظر روانشناختی در سطح پایین قرار دارد. هیجان های شدید، آموخته های جدید و ناپایدار تفکر و اراده را در هم میریزد و جا برای اعمال خودکار بسیار محکم، غریزی و عادی خالی می ماند. به هنگام هیجان، عادتهایی که در حال شکلگیری است بیشتر از عادتهایی که بخوبی شکل گرفته است آسیب می بیند. موسیقی دان، سخنران یا هنر پیشه ی هیجانی، تسلیم عادت های بسیار قدیمی می شود. انسان متمدن هیجانی مثل انسان بدوی عمل می کند. رفتار انسان بزرگسال هیجانی به رفتار کودک و حیوان نزدیک می شود. دانش آموز یا دانشجوی هیجانی نیز معمولا آموخته های تازه ی خود را فراموش می کند نه آموخته های قدیمی و جا افتاده را(کلارك ، بک وآفورد،1999).
2-4-14.اساس عصبی هیجان
اکثر واکنش های درونی هیجان به دستگاه عصبی خودکار وابسته است. این دستگاه از دو سیستم عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک، که عملکردشان معمولا در جهت عکس یکدیگر است، تشکیل می شود. برانگیختگی هایی که دستگاه عصبی خودکار به وجود می آورد، معمولا اثر کند، طولانی و پراکنده دارند. این اثر با ترشح غدد(مثلا آدرنالین) تقویت میشود. بنابراین به نظر می رسد که واکنش های درونی وابسته به دستگاه عصبی خودکار، با یک مرکز بالاتر، که امروزه جای آن در تالاموس و، یعنی مغز میانی، تشخیص داده می شود، هماهنگ می شود. ظاهرا حرکات چهره و نگرش های غیر ارادی نیز به همین مرکز وابسته است؛ در حالی که حرکات ارادی و اکسابی تحت کنترل کرتک(قشر خارجی مخ) قرار دارد. از نظر پیدایش و تکوین قسمتهای مختلف دستگاه عصبی مرکزی، مغز میانی، که عضو تنظیم کننده ی واکنش های هیجانی به حساب می آید، خیلی قدیمی تر از قشر خارجی مخ(کرتکس) است. بنابراین، از نظر تکامل، می توان هیجان را یک عملکرد کهنه و سطح پایین به حساب آورد(کلارك ، بک وآفورد،1999).
همان طور که در بالا نیز اشاره شد، دو عصب سمپاتیک و پاراسمپاتیک در جهت عکس یکدیگر عمل می کنند. عصب سمپاتیک ارگانیسم را برای مقابله با حالات اضطراری آماده می کند، در صورتی که عصب پاراسمپاتیک او را به سوی استراحت و آرامش سوق می دهد. علت تفاوت عملکرد آنها این است که هر یک مواد شیمیایی جداگانه ای آزاد می کند. عصب سمپاتیک ماده ای آزاد می کند که اثر آن مثل هورمون آدرنالین غدد فوق کلیوی است، یعنی موجب برانگیختگی می شود. در عوض، ماده ای که عصب پاراسمپاتیک آزاد می کند خاصیت آرام بخشی دارد. به طور کلی نقش عصب سمپاتیک در به وجود آمدن هیجان ها را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:
ضربان قلب شدت می یابد تا خون بیشتری به ماهیچه ها برسد و آنها را برای مقابله با خطر آماده سازد. رگهای سطحی بدن منقبض میشود تا فشار خون بالا رود و فشار سرخ رگی برای احتیاجهای ضروری حفظ شود. عرق سرد به عنوان مقدمه ی فعالیت شدید ماهیچه ای ظاهر می شود. بدن به لرزش در می آید و موهای بدن برای نگهداری حرارت بدن و حفظ ارگانیسم از سرما که در اثر انقباض رگهای خونی سطحی حاصل می شود راست می ایستد. تنفس عمیق تر و تندتر می شود تا اکسیژن کافی در اختیار ارگانیسم قرار گیرد. مردمک چشم باز می شود تا ادراک خطر بهتر صورت بگیرد. مواد قندی ذخیره شده در جگر آزاد میشود تا نیروی لازم برای دفاع بدن یا فرار از خطر را آماده کند. انعقاد پذیری خون بیشتر می شود تا در صورت تولید زخم خون زیادی از بین نرود. فعالیت شاخه ی پاراسمپاتیک متوقف میشود. هضم غذا صورت نمی گیرد چون خون بدن بیشتر به ماهیچه های مخطط می رود. دهان خشک می شود زیرا ترشح غدد بزاقی کاهش می یابد. ماهیچه های صاف آلت تناسلی منقبض می شود و در نتیجه احساس نیاز به دفع ادرار دست می دهد. این هیجانها از طرف عصب پاراسمپاتیک خنثی می شود. بنابراین عصب پاراسمپاتیک ارگانیسم را برای آرام کردن هیجانها سوق می دهد(هاریسون،1390).
2-4-15.نظریه های مربوط به هیجان
تحلیل حالت آگاهی به هنگام هیجان دو نظریه به دنبال آورده است که هر یک از آنها جنبه ی خاصی را مورد توجه قرار نی دهد. یکی از این نظریه ها که به هر بارت فیلسوف آلمانی نسبت داده می شود روی واقعیت های ذهنی تکیه می کند؛ یعنی ادراک موقعیت هیجان زا را عامل اصلی تولید هیجان می داند. بدین ترتیب که ارگانیسم موقعیت را مناسب و موزون درک می کند و در نتیجه هیجان شادی به او دست می دهد یا بر عکس موقعیت را نامناسب و ناهمگون درک می کند و به دنبال آن غمگین یا خشمگین می شود(کالات ،1388).
بدیهی است که آگاهی از موقعیت و ادراک آن در تولید هیجان نقش مهمی دارد اما خود هیجان نیست. ممکن است یک فرد موقعیت های مختلف را به صور کامل درک کند و روابط آنها نیز برایش روشن باشد اما هیچ هیجانی احساس نکند. دونفر هر دو خطر یک موقعیت را درک می کنند( مثلا هر دو می دانند که بمباران شهر با هواپیماهای دشمن خطرناک است) اما یکی میترسد و دیگری خونسردی خود را حفظ می کند. نظریه ادراک موقعیت هیجان زا که به نظریه عقل گرا نیز مشهور است، این تفاوت را تبیین نمی کند.
در مخالفت با نظریه بالا می توان هیجانها ی بدون موضوع را نیز عنوان کرد. گاهی انسان احساس شادی یا غم می کند کسل یا خشمگین می شود بدون آنکه علت آن را بداند. علت این حالت ها در اغلب موارد ریشه ی فیزیولژیک دارد. در اختلال های ادواری(مثل مانیک-دپرسیو) بیمار به طور ادواری زمانی شاد و زمانی غمگین است بدون آن که برای او علت شناخته شده ای وجود داشته باشد. بیماری که در حالت مانی است، به کمک هیچ حادثه یا اندیشه ی بدی اندوهگین نمی شود. بیماری هم که دوره دپرسیون را طی می کند با هیچ واقعه ی خوشحال کننده ای از غم خود رهایی نمی یابد(کلارك ، بک وآفورد،1999).
نظریه دیگر بر عکس روی پدیده های فیزیولوژیک هیجان تاکید دارد. ابتدا دکارت این نظریه را عنوان کرده بعد جیمز و لانگه با دقت و صراحت بیشتری آن را گسترش داده اند. این نظریه به جای آنکه هیجان را علت پدیده های عضوی بداند پدیده های عضوی را علتهای هیجان می داند. طبق این نظریه که بیشتر به نظریه جیمز- لانگه معروف است. هیجان عبارت از ادراک اختلالهای عضوی است. بر اساس این نظریه نباید گفت: « من یک سگ هار می بینم چون میترسم در نتیجه می لرزم» بلکه باید گفت: « من یک سگ هار می بینم، چون می لرزم در نتیجه می ترسم» ترسیدن، یعنی لرزش، رنگ پریدگی و فرار خود را درک کردن. هیجان وجود نخواهد داشت مگر این که ما ضربان سریع قلب، عرق سرد، فلج شدن اعضای خود و ... را درک کنیم. بنا به گفته ی ولیام جیمز، هیجان خارج از جسم وجود ندارد. در مورد این نظریه ایراد های متفاوتی عنوان شده است که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود:
الف- اگر این نظریه درست باشد یعنی آگاهی از پدیده های فیزیولژیک موجب هیجان شود در آن صورت اراده ی انسا نباید بتواند با توقف واکنش های فیزیولوژیک هیجان را از بین ببرد. بدین صورت که مثلا برای حذف هیجان خشم کافی باشد که فرد خشمگین نگرش آرام و خونسرد اتخاذ کند. حتی بر عکس اراده باید بتواند بدون علت و تنها با تقلید یک نگرش مناسب هیجان به وجود آورد. مثلا انسان تنها با گره کردن مشت بلند کردن صدا یا به ساییدن دندانهای خود و ... خشمگین شود(کلارك ، بک وآفورد،1999).
ایراد بالا نمی تواند قطعی باشد زیرا قدرت اراده روی واکنشهای عضوی هیجان بسیار محدود است. اراده نمی تواند روی واکنش های دورنی و همچنین روی حرکت بازتابی موثر واقع شود. اراده می تواند اثر غیر مستقیم داشته باشد، بدین ترتیب که فرد دقت خود را روی یک موقعیت هیجان زا جلب کند و هیجانی شود، درست مثل زمانی که به یک خطر یا یک بی حرمتی می افتد و به دنبال آن سفید یا سرخ می شود.
برخی از هنرپیشه ها ادعا می کنند که هیجان های نقش خود را احساس می کنند. آیا این احساس به این علت است که آنها نگرش مربوط به آن هیجان را تقلید می کنند یا به این علت که موقعیت هیجان زا را به شدت خیالبافی می کنند؟ تلاش برای جلوگیری از برخی جلوه های هیجان(مثل اشک ها و نشانه های بیرونی خشم) می تواند به نتیجه برسد، اما این کار در اثر پدیده هایی مثل ضربان قلب، گرفتگی گلو که اغلب هیجان را طولانی می کنند، آشکار می شود.
ب – همه ی دگرگونی هایی که به هنگام هیجان مشاهده می شود به طور جداگانه یا همراه با سایر دگرگونی ها در حالتهای بدون هیجان نیز یافت می شود. مثلا وقتی میترسیم، می لرزیم و رنگ پریده می شویم. این حالتها را زمانی هم که سردمان هست نشان می دهیم. لرزش و عرق سرد به هنگام تب هم دیده می شود و هیچ ارزش هیجانی ندارد. به هنگام ترس یا خشم، قلب سریعتر می زند، درست مثل زمانی که در مسابقات دو شرکت می کرده ایم یا به مقدار زیادی قهوه نوشیده ایم. بنابراین آگاهی از دگرگونیهای فیزیولوژیک همیشه نمی تواند مولد هیجان باشد.
ج- در این مورد آزمایش هایی روی حیوانات انجام گرفته است. در این آزمایشها بخش نخاع گردنی و تعدادی از اعصاب جمجمه ای (اعصب ریوی وشکمی) مغز را از اعضای درونی جدا کرده، در نتیجه هر نوع ادراک از حالات این اعضا را از بین برده اند. بنابراین این حیوانات نمی بایستی هیجانی می شدند، زیرا نمی توانستند از دگرگونیهای عضوی خود آگاهی یابند. با وجود این، آنها باز هم به کمک ابزارهایی که برایشان باقی مانده بود(حرکات چهره)، حالتهای ترس و خشم نشان داده اند. نتیجه اینکه نظریه ی جیمز – لانگه نمی تواند هیجان را بطور کامل تبیین کند(خداپناهی،1385).
نظریه جیمز – لانگه، بیشتر از طرف والتر کنون مورد انتقاد قرار گرفت است. از نظر کنون، تالاموس که بخشی از هسته ی میانی مغز است، در ایجاد هیجان نقش مهمی دارد. کنون معتقد بود که پاسخ تالاموس در برابر محرکهای هیجان انگیز به این صورت است که به طور همزمان تکانشهایی به مغز و سایر قسمتهای بدن می فرستد. بنابراین احساس هیجان نتیجه ی برانگیختگی همزمان کرتکس و دستگاه عصبی سمپاتیک است. طبق این نظریه که بارد گسترش داده و در نتیجه به نظریه کنون – بارد معروف شده است، تغییرات بدنی و احساس هیجان به طور همزمان رخ می دهد. تحقیقات بعدی نشان داد که هیجان بیشتر تحت کنترل هیپوتالاموس است نه تالاموس(سیدمحمدی،1387).
2-4-16.نتیجه هیجان
حال می توان این سوال را مطرح کرد که نتیجه ی هیجان چیست؟ در تفسیر نتیجه ی هیجان دو نوع نگرش وجود دارد: یکی از نگرش ها هیچ نوع ویژگی سازگاری برای هیجان قایل نیست و دیگری تا اندازه ای آن را برای سازگار لازم می داند.
الف- طبق نگرش اول، هیجان همیشه به صورت یک عنصر مبهم یک اختلال غیر قابل تبیین در تفکر جلوه کرده است. روان پزشکان، که از اهمیت بیش از حد هیجان در اختلال های روانی تعجب کرده اند، در آن نشانه های مرضی، بی نظمی عضوی و ذهنی می بینند. زیست شناسان معتقدند که واکنشهای هیجانی نتیجه مکانیکی ساده به همراه دارند که از آزاد شدن نیروهای کور در دستگاه عصبی نشات میگیرد. به نظر این افراد مواردی وجود دارد که در آنها اگر انسان خونسردی خود را حفظ کند بهتر می تواند با واقعیت سازگار شود. (گراس وتامسون،2007).
ب – نگرش دوم، در مجموع برای هیجان ارزش سازگاری قایل است. مثلا، داروین معتقد بود که ترس می تواند حشره ای را که خود را به مردن می زند و در نتیجه به چشم نمی آید یا در نظر دشمنان خود بی ارزش جلوه می دهد، حفظ کند. همچنین سگی که موهای خود را سیخ می کند بزرگتر و ترسناکتر به نظر میرسد و کمتر مورد تهاجم قرار میگیرد. براین اساس بسیاری از واکنش های هیجانی را نمی توان مجموعه ای از حوادث نامربوط به حساب آورد بلکه باید گفت که آنها از سازماندهی قابل ملاحظه ای برخوردارند. حالتهای شدید برانگیختگی (ترس و خشم) موجب هماهنگی واکنشها میشود و این هماهنگی موجود زنده را آماده می کند تا در مقابل یک موقعیت حاد و اضطراری، با تحرک و کارآمدی بیشتر پاسخ دهد(گراس وتامسون،2007).
تند شدن جریان خون و تنفس افزایش فشار خون زیاد شدن گلبول های قرمز آزاد شدن قند جگر تغذیه ی ماهیچه ها و رفع خستگی ماهیچه ها به کمک آدرنالین آشکارا موجود زنده را برای تلاشی بزرگ آماده می کند. اعمال ارتباطی در سطح پایینی قرار می گیرد؛ اعمال اشتهاآور موقتاً قطح می شود؛ افزایش انعقاد خون مقاومت در مقابل جراحات را زیاد می کند؛ نگرشهای از پیش شکل گرفته ی فرار یا پرخاش، بدون آنکه تفکر یا تجربه ای ایجاب کند با نیروی بیشتری تحقق می یابد(الیس،1991،1969،1982؛به نقل از برون وهمکاران،1996).
از طرف دیگر موقعیت هایی که موجب هیجان می شود، اغلب موقعیت هایی است که در آنها علاقه شدید فرد و نوع در میان است. برخی ادراکها، به ویژه ادراک حیوانات، هیجانهایی راه می اندازد که مستقل از تجربه ی قبلی است. مثلا ترس حیوانات تنها از طریق حمله دشمنان آنها ایجاد نمی شود بلکه در اثر نگرش پرخاشگرانه در اثر دیدن، فریاد زدن و بوی یک حیوان ناشناخته نیز ایجاد می شود. اسب با احساس بوی حیوانات وحشی ترس نشان می دهد. جوجه ی جوان وقتی برای اولین بار صدای پرندهی شکاری را می شنود خود را پنهان می کند. حیوان نر، به هنگام بلوغ جنسی ناگهان در مقابل نرهای دیگر حتی پیش از آنکه در آنها رقابت یا دشمنی ببیند حالت پرخاش پیدا می کند. در مورد انسان و کودک نیز نمونه هایی از ترس های غریزی، شبیه آنچه در بالا گفته شد، دیده می شود: ترس از حیوانات بزرگ و حتی کوچک مخصوصا اگر تند و تیز حرکت کنند (حشرات، خزندگان)، ترس از تاریکی ترس از ناآشنا یا ترس از دگرگونی چهره های آشنا و اشیای معمولی ترس از دگرگرگونی های ناگهانی ( نور شدید، صدای ناگهانی). نباید تصور کرد که همه ی هیجان ها بر تجربه های فردی استوار است، مخصوصا نباید تصور کرد که هر ترسی همیشه از ترس یک غم شناخته شده مشتق میشود(خداپناهی،1385).
2-4-17.هیجان و سلامت
فشار روانی حاصل از هیجان اغلب به عنوان عامل مزاحم برای سلامت انسان به حساب می آید. اشخاصی که در معرض عوامل تولید کننده هیجان و فشار روانی قرار می گیرند، به طور متوسط بیشتر از کسانی که در معرض دگرگونی های شدید قرار نمی گیرند بیمار می شوند.
با وجود این به نظر می رسد که فشار روانی برای برخی از افراد مفید باشد. یعنی برخی افراد تمایل به هیجان خواهی دارند. بنابراین می توان گفت که عامل ناراحتی های روانی خود فشار روانی نیست بلکه شیوء برخورد و شیوه ی واکنش در مقابل آن است. معمولا طرز برخورد انسان ها با حوادث زندگی است که برای آنها هیجان و فشار روانی به وجود می آورد نه خوده حواث. به عبارت دیگر معمولا نگرش در باره ی حوادث و پدیده هاست که فشار روانی ایجاد می کند نه خود حوادث و پدیده ها(ولز وهمکاران،2003).
کسانی که به آسانی مریض می شوند معمولا آنهایی هستند که در مقابل دگرگونی ها به صورت ترس، اضطراب، خشم ،ناکامی ،بی نظمی و آشفتگی کامل واکنش نشان می دهند. برعکس کسانی که در مقابل فشار روانی مقاومت می کنند و دگرگونی ها را به عنوان قسمتی از موجودیت خود می پذیرند و سعی می کنند آنها را به عنوان مبارزه طلبی های جالب نه تهدید های خطر نام در نظر بگیرند در واقع به زندگی خود معنی می دهند و در نتیجه کمتر مریض می شوند حال این سوال پیش می آید که هیجان و فشار روانی حاصل از آن چگونه می تواند مصونیت یا مقاومت ما در مقابل بیماری ها تضمین کند؟ بررسی های تازه نشان می دهد که مغز انسان می تواند هورمون ها و موادی آزاد کند که روی گلبول های سفید و سایر قسمت های دستگاه دفاعی بدن اثر می گذارند این هورمونها و این مواد علاوه بر این که روی سایر عملکرد ها اثر می گذارند بین تفکر و توانایی مقاومت در مقابل بیماریها نیز ارتباط ایجاد می کنند(گراس وتامسون،2007).
زمانی که فرد در مقابل فشار روانی به صورت ترس واکنش نشان می دهد مغز او علامتی را که نشانه ی خطر است به ارگانیسم انتقال می دهد ارگانیسم پس از دریافت علامت خطر هورمون هایی ترشح می کند که فشار خون را بالا می برند و ماهیچه ها را برای واکنش سریع درست مثل زمان مبارزه یا فرار آماده می کنند. البته این هورمون ها در دستگاه دفاعی بدن اختلال نیز به وجود می آورند(رمضانی،1385).
می توانیم از هیجان های خود خوب استفاده کنیم همانطوری که انسان های کاملا از قرن ها پیش استفاده کرده اند و از اجزای تشکیل دهنده و از فرآیند زیست – شیمیایی هیجان ها هم هیچ اطلاعی نداشتند. یعنی هیچ نیازی ندارد که اثاث عصبی هیجان ها و واکنش های فیزیولژیک در مقابل آنها را بدانیم تا بتواینم از آنها بهره بگیریم. یافته های علم روانشناسی و فنون تعلیم وتربیت می توانند شیوء مقابل با فشار روانی را به ما یاد دهند در زیر به نمونه هایی از یافته ها اشاره می شود(گلمن ،1389).
کسانی که به طور دائم به ناراحتی های خود می اندیشند، مسائل را بزرگ جلوه می دهند، گناه را همیشه به گردن دیگران می اندازند در ذهن خود دشمنان خیالی می پرورانند و با آنها به جنگ و ستیز میپردازند معمولا به ناراحتی های عضوی مبتلا می شوند. تفکر غلط می تواند ضایعات عضوی از جمله زخم معده، زخم اثنی عشر، سوء هاضمه، نوروز و فشار خون به وجود می آورد. همچنین تفکر غلط می تواند دستگاه ایمنی بدن را خسته کند و بدن را برای پذیرش انواع بیماری ها آماده سازد.
تحقیقات نشان می دهد که در یک خانواده وقتی یکی از آنها همسرش می میرد دستگاه ایمنی بازمانده ضعیف میشود. دست آورد های این تحقیقات علت بیماری های تقریبا دائمی بیوه زنان و بیوه مردان عزا دار یا مرگ و میر بیشتر آنها نسبت به سایر همسالان خود را ضعف دستگاه ایمنی آنها به علت هیجان های شدید می دانند. میزان این مرگ ومیر در بیوه مردان بیشتر از بیوه زنان است و این میزان از شش ماه تا یکسال پس از مرگ همسر به صورت تاسف آور افزایش میابد و پس از گذشت چهار سال رو به کاهش می گذارد بنابراین رابطه هیجان با سلامت جسمی آشکارا تایید می شود(هافمن،ورنوری وورنوری،1381).
مطالعات دیگر نشان داده است که بین بیماران قلبی آنهایی که غمگین و درخود فرو رفته اند بیشتر از کسانی که شاد هستند از ناراحتی های قلبی رنج میبرند. بنابراین وجود افسردگی روانی بهتر از هر نوع علامت جسمی اجازه می دهد تا مسائل و آینده افراد پیش بینی شود.
اشخاصی که از نظر هیجانی افت قابل ملاحظه ای دارند از بروز خشم جلوگیری می کنند یا خود را بی پناه و بدون تکیه گاه احساس می کنند بیشتر از دیگران به بیماری سرطان مبتلا می شوند. در میان مبتلایان سرطان نیز آنهایی که هیجان خود را بروز می دهند بیشتر از آنهایی که هیجان های خود را پنهان می کنند بهبود میابند.
نگرش فرد نسبت به هیجان ها می تواند دستگاه ایمنی بدن اورا تقویت کند مطالعه ای که در لندن انجام گرفته نشان داده است افراد مبتلا به سرطان وقتی از روحیه مبارزه طلبی برخوردار بوده اند در 75% موارد توانسته اند به مدت ده سال زنده بمانند حال آن که این نسبت در بین بیمارانی که نگرش جبری و تسلیم پذیر داشته اند بالا تر از 22% نبوده است. بنابراین امیدواری و داشتن اراده ی محکم برای زندگی، خیلی با ارزش تر از تسلیم و اعتقاد به قضا و قدر است(گلمن ،1389).
عشق نیز نتایج خوبی به بار می آورد. انسان های عاشق از دستگاه ایمنی بسیار فعال برخوردارند. در محیطی که سرشار از عشق و محبت است، کودکان بهتر رشد می کنند. کودکانی که کمبود عاطفی دارند رشد خوبی ندارند مردانی که مورد توجه همسرانشان هستند واقعا از طرف آنها حمایت می شوند و احساس محبوبیت می کنند کمتر بیمار می شوند.
کسانی که می توانند با دیگران روابط اجتماعی محکم و ثابت برقرار کنند، از سلامت بهتری برخوردار می شوند. مردان متاهل نسبت به مردان مجرد هم سن خود، کمتر مریض می شوند بهتر در مقابل سرطان مقاومت می کنند و طول عمر بیشتری نیاز دارند. خانواده نیز در بهبود ذهنیت افراد آن نقش بسیار مهمی دارد. زیرا برای کسانی که مورد محبت خانواده نیستند بهانه ی زنده ماندن می دهد.
اعتقاد و ایمان و به طور کلی تلقین پذیری نیز نیروی بزرگی است. یک سوم بیمارانی که پلاسبو (ماده یا روشی که اثری در درمان ندارد) مصرف می کنند اظهار می دارند که بهبود حاصل کرده اند. در برخی درمان ها نوع پلاسبو نقش بسیاری مهمی دارد. پلاسبوی تلخ بیشتر از پلاسبوی مطبوع، سوزن درد آور بیشتر از قرص و شربت تلخ بیشتر از شربت شیرین اثر بخش است. مهم این است که بیمار قانع شود که درمان اثر خواهد داشت(گلمن، 1389).
2-4-18.مغز هیجانی
برای درک تسلط مقتدرانه هیجان ها بر ذهن خردورز - و اینکه چرا احساسات و منطق تا این حد با هم در می افتند - نحوه تکامل مغز را بررسی می کنیم.
اندازه مغز انسان که از حدود ۱۳۵۰ گرم یاخته عصبی و مایع سلولی تشکیل می شود، تقریباً سه برابر مغز بستگان نزدیک او در زنجیره تکامل، یعنی نخستین های غیر انسان است.در طول میلون ها سال تکامل، مغز از پایین به سمت بالا تکامل یافته و مراکز بالاتر آن از بسط و تفصیل قسمت های پایین تر و کهن تر به وجود آمده اند.(رشد مغز در جنین انسان تقریباً همین مسیر تکاملی را طی می کند) (گلمن ،1389).
ابتدایی ترین بخش مغز در تمام گونه ای عصبی شان، سیستمی حداقلی نیست، ساقه مغز است که قسمت فوقانی نخاع شوکی را احاطه کرده است.این ریشه مغز، اعمال حیاتی ابتدایی مانند تنفس و سوخت و ساز اندام های دیگر بدن را تنظیم می کند و کنترل واکنش ها و حرکات قالبی را بر عهده دارد.نمی توان گفت که این مغز ابتدایی، فکر می کند یاقدرت یادگیری دارد، بلکه بیشتر مجموعه ای از تنظیم کنندهای از قبل برنامه ریزی شده است که بدن را آن گونه که باید به حرکت وا می دارد و به گونه ای واکنش نشان می دهد که ادامه حیات را ممکن سازد(هاریسون،2008).
در عصر خزندگان این مغز حاکمیت داشت.ماری را مجسم کنید که به نشانه تهدید به حمله فش فش می کند.از ابتدایی ترین ساختار های مغز، یعنی ساقه مغز، مراکز هیجانی سر بر آوردند.میلیون ها سال بعد در طول دوران تکامل، از این قسمت های هیجانی، مغز متفکر یا قشر تازه مخ پدید آمد، یعنی پوسته بزرگی که متشکل از بافت هایی در هم پیچیده که لایه های فوقانی مغز را تشکیل می دهند.این واقعیت که مغز متفکر از مغز هیجانی به وجود آمده است، رابطه میان فکر و احساسات را آشکار تر می سازد، به این صورت که خیلی پیش از آنکه مغز منطقی پدید آید، مغز هیجانی وجود داشته است(گلمن ،1389).
تکامل مراکز قدیمی هیجانی از قطعه بویای شروع شد و این مراکز در نهایت به قدری بزرگ شدند که قسمت فوقانی ساقه مغر را احاطه کردند.در مراحل اولیه، مرکز بویایی از لایه های عصبی باریکی تشکیل کی شد که برای تجزیه و تحلیل بو به کار برده می شدند.یک لایه از این یاخته ها، آنچه را که فرد بوییده بود می گرفت و به دسته های مختلف طبقه بندی می کرد.خوردنی یا سمی، جفت جنسی، دشمن یا طعمه.
لایه دوم یاخته ها از طریق سیستم عصبی، پیام های بازتابی را ارسال می کرد تا به بدن دستور لازم را بدهد:گاز گرفتن، از دهان بیرون ریختن، نزدیک شدن، گریختن، تعقیب کردن و شکار.با پدید آمدن اولین پستانداران، لایه های جدید و اصلی مغز هیجانی به وجود آمدند، این لایه ها که ساقه مغز را در بر گرفته اند به نانی حلقوی شباهت دارند که ته آن را گاز زده باشند، یعنی جایی که ساقه مغز میان آن قرار گرفته است.از انجا که این قسمت مغز به دور ساقه مغز حلقه زده و آن را در میان گرفته است، به آن دستگاه لیمبیک (دستگاه کناری) می گویند که ریشه لغوی آن "Limbus" به معنای حلقه است.این محدوده عصبی جدید، هیجان های مناسب را به مجموعه مغز اضافه کرد.
در مواقعی که اسیر اشتیاق یا غضب، یا سراپا غرق عشق یا ترس و وحشت می شویم، در واقع دستگاه لیمبیک است که مارا در چنگال خود دارد(گلمن ،1389).
2-4-19.به کار بردن درست هیجان ها
قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی ای است که بر حس خود آگاهی متکی می باشد.که شامل ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دور کردن اضطراب ها، افسردگی ها یا بی حوصلگی های متداول-و پیامد های شکست در این مهارت عاطفی، است.افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفند، دایماً با احساس نومیدی و افسردگی دست به گریبانند، در حالی که افرادی که در آن مهارت زیادی دارند، با سرعت بسیار بیشتری می توانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذارنند)برادبری ،1384).
2-4-20تعریف هیجان خواهی
طبق نظریه «ماروین زاکرمن» هیجان خواهی تحت عنوان نیاز به تجارب و احساس های گوناگون، پیچیده، بدیع و بی سابقه و تمایل به خطر جویی تعریف شده است نکته مهمی که باید در اینجا متذکر شد آن است که یکی از عناصر اصلی هیجان خواهی تمایل یا اشتیاق به خطر جویی است، در حالیکه نتیجه رفتار کاوشی اشارت بر این که خطر جویی اغلب برانگیزنده ترس است و ترس با رفتار کاوشی ناهمساز یا غیر قابل تلفیق است.
در چندین نظریه نیز چنین فرض شده است که هیجان هایی از قبیل ترس باعث سطوح انگیختگی بالا می شوند، به همین دلیل، ترس مانع کنجکاوی موجودات میشود (یعنی از هیجان خواهی و کسب تجربیات جدید، خودداری می کنند).
زیرا آنها در سطح بهینه انگیختگی هستند و اما جالب است که زاکرمن توانسته است تمایل افراد را با خطرجویی به کاوشگری ارتباط دهد. به همین دلیل اگر فردی در مرحله خاصی از هیجان خواهی باشد، به همان نسبت خود را از نظر کارکرد عملی در معرض آزمایش قرار می دهد.
این موضوع بر روی نیاز برای تجارب جدید و متنوع تمرکز می کند، از طریق رفتار بی بند و بارانه (سهل انگارانه) که شامل فعالیت های خطرناک، شیوه غیر متعارف زندگی، و عدم پذیرش یکنواختی می باشد. هیجان خواهی برای ربط دادن حوادث با یکدیگر ارایه می شود.
یکی از دلایل مهم به این مسئله، از این حقیقت نشأت می گیرد که این یک فعالیت تقویتی متقابل است، بدین معنا که اگر پیامد یک عمل مانند یک جنایت، باعث اثر مثبت در فرد مجرم شود دوست دارد که آن را تکرارکند(کیرکالدی،کر،ترینپوپ،1998).دومین ویژگی، شخصیت است که بر اساس خلق و خو، انگیختگی و سطح بهینه ی تحریک قرار دارد. طبق نظر ماروین زاکرمن (1979)، ساختار هیجان خواهی به مقدار انگیختگی که دستگاه عصبی مرکزی شخص (مغز و نخاع شوکی) از منابع بیرونی تحریک نیاز دارد، مربوط است. طبق نظر زاکرمن، هیجان خواهی صنعتی است که ویژگی آن نیاز به هیجان و تجربه های متنوع، جدید و پیچیده و میل اقدام به خطرهای جسمانی و بدنی به خاطر خود این تجربه هاست. فرد هیجان خواه، تحریک بیرونی دائمی مغز را ترجیح می دهد، از کارهای عادی خسته می شود و مرتباً در جستجوی راههای برای افزایش انگیختگی از طریق تجربه های هیجان انگیز است. فرد کم هیجان خواه، هجوم مداوم تحریک مغزی کمتری را ترجیح می دهد و کارهای عادی را نسبتاً خوب تحمل می کند ( ریو، 1380).
به طور نمونه، نوجوانانی که به عنوان ماجراجویان و هیجان خواهان پرخاشگر در نظر گرفته می شوند هنگامی که تنها یا با دوستان خود هستند در مقایسه با زمانی که با والدین خود می باشند، با سرعت بیشتری رانندگی می کنند. افراد هیجان خواه در هر سنی که باشند نسبت به آنهایی که هیجان خواهی کمتری دارند دوست دارند در هنگام رانندگی به اتومبیل جلویی خود بچسبند (یا با فاصله اندکی از ماشین جلویی خود رانندگی می کنند) (مایلین،1992).
افراد هیجان خواه با حالت مستی رانندگی می کنند با این حال رانندگی از روی بی پروایی و جسارت و با هیجان خواهی در نوجوانان وجود دارد. بررسی های دیگر نشان می دهد که این خصوصیت در رده های سنی 25-23 سال هم دیده میشود (ارن،1991).
2-4-21.نظریه هیجان خواهی ماروین زاکرمن:
از اوایل دهه ی (1970) ماروین زاکرمن یکی از روانشناسان دانشگاه دِلِه ویر پژوهش های وسیعی در جنبه ی محدودی از شخصیت که هیجان خواهی می نامد، آغاز کرده است او معتقد است که این پدیده یک صفت ارثی است که با نیاز به احساس ها و تجربه های متنوع، بدیع و پیچیده و میل به خطرجویی جسمانی و اجتماعی به خاطر چنین تجربه هایی تعریف می شود (شولتز و شولتز، 1381).
زاکرمن جهت سنجش میزان هیجان خواهی مقیاس هایی را به وجود آورد. تحقیقاتی که با استفاده از مقیاس هیجان خواهی انجام شد؛ نشان داد که بین انسان ها از لحاظ میزان هیجان خواهی تفاوتهای زیادی وجود دارد. به علاوه به نظر می رسد، هیجان خواهی خصلتی است که در موقعیت های گوناگون از همسانی برخوردار است (اتکینسون، اتکینسون و هیلگارد، 1368).
بررسی هیجانی (حسی)، آثار پروفسور روانشناسی در میان بهترین های جهان نشان اختصاصی پروفسور ماروین زاکرمن، مقاله ای در مورد هیجان خواهان (1971) به عنوان یکی از مؤثرترین و برجسته ترین آثار در تاریخ روان شناسی است که همزمان با آثار محققانی همچون سایموند فروید، اسکینر، جین پایگت می باشد. مقاله زاکرمن « ابعاد هیجان خواهی» یک ابزار سنجش شخصیتی جامع و فراگیر معروف به مقیاس هیجان خواهی (SSS) را توضیح می دهد. وی شرکت کنندگانی که با این بیانات «من گاهی اوقات دوست دارم کارهایی انجام دهم که کمی ترسناک هستند»، «من بعضی از چیزها را فقط به خاطر هیجانش دوست دارم»، موافق هستند را راهنمایی می کند، مقیاس هیجان خواهی (SSS) به روان شناسان کمک می کند تا گرایشات هیجان خواهی را ارزیابی کنند. یک طبقه بندی شخصی (فردی) اولین بار توسط زاکرمن در سال 1964 ارایه شد، وی توضیح داد که افراد هیجان گرا به هیجانات شدید، تجربه های پیچیده، بدیع و متفاوت علاقه شدید دارند.مطالعات زاکرمن در مورد افراد هیجان گرا (هیجان خواه) تأثیر عمیقی بر درک ما از آزمایشات شخصیتی داشته است این گفته ی پتی جوهن ویراستار و پروفسور روان شناس از دانشگاه ایالت اُیاهو می باشد. وی می افزاید: «من اثر ذاکرمن ستایش کرده ام و بنابراین من از اینکه یکی از مقاله های وی را در کتاب خود می گنجانم بسیار خوشحالم »(راین،لیوبر،استین هاور،2002)
2-4-22.ویژگی های افراد هیجان خواه:
افراد هیجان خواه افرادی هستند که دارای خصوصیاتی همچون برونگرایی، خود مختاری، جسور و ناهماهنگ می باشند. در نگرشهای مذهبی و سیاسی بیشتر تمایل به آزاد اندیشی دارند، در برابر موفقیت های مبهم تحمل بیشتری دارند. در نگرشهای جنسی آنان از سلطه جویی ضعیف تری برخوردارند و پاسخهای فیزیولوژیکی آنان به محرکهای جدید شدیدتر از گروههای دیگر است (شولتز، 1378).زاکرمن و همکاران وی دریافتند که هیجان خواهی در نتیجه سن تغییر می کند. افراد جوان تر بیشتر از افراد مسن تر به جستجوی حادثه، ریسک، و تجربیات جدید گرایش دارند نمرههای آزمون آزمودنی های نوجوان تا 60 ساله نشان دادند که هیجان خواهی با افزایش سن کاهش می یابد و حدود 20 سالگی آغاز می شود. زاکرمن 65 ساله در یک اظهار نظر شخصی درباره ی اینکه چگونه رفتار هیجان خواهی او با افزایش سن تغییر کرده است گفت هنگامی که او جوان تر بود، از مقاله ها و میهمانیهای دیروقت در اجلاس های (APA) لذت می برد، جایی که شخص می توانست درباره ی روان شناسی صحبت کند، لاس بزند، یا صرفاً مست و بازداری زدا شود، این روزها عمدتاً برای مقالات به آنجا می رود (شولتز و شولتز، 1381).
افراد ماجراجو و هیجان گرا از فعالیت ها یا ورزش هایی که تجارب و هیجانات غیرعادی دارند لذت شدیدی می برند، حتی اگر جان آنان به خطر بیافتد.زاکرمن(1996) در دایره المعارف روانشناسی می گوید مسابقات موتورسواری یا اسکی روی آب میتواند از ورزش هایی باشد که این افراد به آن علاقه شدید دارند. تجربه گرایان، از تجربه های بدیع و نو لذت می برند، مثلاً مسافرت به مکان های عجیب و غریب، گوش کردن به موسیقی مهیج یا غیر عادی، تجربه کردن مواد مخدر یا زندگی به صورت غیرجمعی و ناهمگون، زاکرمن می گوید: افراد بی قید و بند دائماً در جستجوی فرصت هایی هستند تا در محافل و جشن های پرتلاطم و محشر، شرکت در میگساری های شدید و فعالیت جنسی با غریبه ها، قید و بندها و محذوریت ها را کنار بگذارید و بالاخره افراد هیجان خواه از تکرار، تجارب قابل پیش بینی، و افراد کلیشه ای و کارهای روزمره به آسانی خسته می شوند به طور کلی، زاکرمن عقیده داشت، مردان نسبت به زنان معمولاً یک دلیل هیجان خواهی قویتر از خود نشان می دهند و افراد متارکه کرده بیش از افراد مجرد یا متاهل هیجان خواهند.به نظر می رسد رفتارهای هیجان خواهانه در اواخر نوجوانی به اوج خود می رسد و در زنان و مردان مخرب است. افرادی که به طور منظم به یک مذهب متداول (قرار دادی) عمل میکنند غالباً در زمره افرادی قرار می گیرند که کمتر به دنبال هیجان خواهی هستند مقیاس هیجان خواهی برای معرفی نوجوانانی مورد استفاده قرار گرفته که با استفاده از مواد مخدر، روابط نامشروع جنسی با افراد مختلف، رانندگی با بی پروایی یا به خاطر اثرات مشروبات الکلی ممکن است سلامت و امنیت خود را به خطر اندازند. با کمک پل هارواد زاکرمن در 1993 گزارشی را ارایه داد که بیان می کرد تمایلات هیجان خواهانه در میان همکلاسان (که به وسیله SSS ارزیابی شده بود)، و رفتارهای هیجان خواهانه در میان هم سن و سالان و رفقا، پیش گویان قدرتمندی از رفتارهای خطر ساز بودند، به ویژه اعمال جنایی و خشونت های اجتماعی، روش تحلیلی زاکرمن برای بهبود (روش های آموزشی برای ایجاد مناسب ترین شیوه یادگیری فردی در کودکان و یا برای هماهنگ ساختن وظایف و مسئولیت های شغلی یا ویژگی های شخصیتی کارمندان مورد استفاده قرار می گرفت. زاکرمن گفت: «هیجان خواهان مسافرت های تنش زا، پردغدغه و خطرناک مانند خلبانی، کنترل کنندگان ترافیک هوایی (کارمندان برج مراقبت)، کارمندان بخش فوریت های پزشکی بیمارستان، یا شغل هایی که تا حد زیادی با ارتباطات اجتماعی مختلف سروکار دارند را دوست دارند ولی همچنین گفت: «آنان از کارهای تکراری و روزمره ای که فاقد تعامل اجتماعی یا فعالیت های چالش انگیز و متغیر باشد، ناراضی بوده و خسته می شوند (راین،لیوبر،استین هاور ،2002).
در چهار مولفه ی هیجان خواهی تفاوتهای جنسیت معناداری پیدا شده است. مردان در هیجان زدگی و ماجراجویی، بازداری، و حساسیت نسبت به یکنواختی، نمره های بالاتری گرفتند. زنان در تجربه جویی، نمره های بالاتری گرفتند. همچنین از نظر تفاوتهای نژادی و قبیله ای هم آسیایی ها از افراد کشورهای غربی نمره کمتری در SSS گرفتند. آزمودنی های سفید از غیر سفیدها نمره ی بالاتری گرفتند (شولتز و شولتز، 1381).تفاوتهای معناداری از نظر سطح تحصیلی وجود ندارد. دانشگاهیان در مقایسه با غیر دانشگاهیان درآزمون SSS نمره هایی که به طور معنادار بالاتر یا پایین تر باشد، به دست نیاوردند (کریمی و همکاران، 1381).برای زنان، تنها رابطه ی مثبت معنادار بین نمره های آزمون SSS و نمره های آزمون علاقه شغلی در حرفه ی وکالت است با مشاغل سنتی زنانه مثل خانه داری، معلمی دبستان، آموزگار اقتصاد خانواده و مسئول برنامه غذایی، همبستگیهای منفی معناداری به دست آمده اند. بنابراین، زنانی که هیجان خواهی زیادی دارند، احتمالاًٌ از این نوع مشاغل احساس رضایت نخواهند کرد. مردان و زنانی که هیجان خواهی زیادی دارند، بیشتر به مشاغل کمک رسانی روی می آورند که بر انگیزنده، مهیج یا خطرناک اند، مانند مداخله در بحران یا کار پیراپزشکی در گروه های اورژانس ( کریمی و همکاران، 1378).
برای صفت کلی هیجانخواهی چهار عامل یا مؤلفه تعیین شده است، این عوامل عبارتند از:
- حادثه جویی: تمایل به درگیر شدن در فعالیت های جسمانی که شامل عناصری از سرعت، خطر، تازگی و گریز از حادثه است (مانند چتربازی یا غواصی)
- تجربه جویی: جستجو برای تجربه های جدید از طریق مسافرت، موسیقی، هنر، شیوه زندگی خودانگیخته و ناهمرنگی با وجود تشابهی که مردم به آنها گرایش دارند.
- بازداری زدایی: نیاز به جستجوی رهایی در فعالیت های اجتماعی بازداری نشده یا توسل به الکل یا بدون آن.- ملال پذیری: اجتناب از تجربه تکراری، کادر عادی یا یکنواخت یا اشخاص قابل پیش بینی، و در صورت قرار گرفتن اجباری در معرض چنین تجربه هایی، واکنش عدم رضایت بیقرارانه نشان دادن (شولتز، 1378).
2-4-23.نتیجه گیری:
در بین انسانها از نظر میزان هیجان خواهی تفاوتهای بسیاری وجود دارد. به طوری که مارون زاکرمن نشان می دهد که هیجان خواهی یکی از چند صفت بنیادی تعیین کننده ماهیت انسان است. او با ارائه شاخصهای قانع کننده نشان می دهد که عوامل ارثی در تعیین ویژگی هیجان خواهی نقش مهمی دارند، همانطور که در هوش نقش دارند. بنابراین والدینی که هیجان خواهی دارند به احتمال خیلی زیاد فرزندان هیجان خواه خواهند داشت. هیجان خواهی را به چهار قسمت فرعی تقسیم می کند. هیجان خواهی شدید، تجربه خواهی، عدم بازداری و ملال پذیری.هیجان خواهی شدید بیشتر از بقیه ویژگی ها خودنمایی می کند و مورد توجه قرار میگیرد.طبق نظر زاکرمن (1979، 1978) ساختار هیجان خواهی به مقدار انگیختگی که دستگاه عصبی مرکزی شخص (مغز و نخاع شوکی) از تابع بیرونی تحریک نیاز دارد، مربوط است.
طبق نظر زاکرمن (1979) هیجان خواهی صفتی است که ویژگی آن نیاز به هیجان و تجربه های متنوع، جدید و پیچیده پس اقدام به خطرهای جسمانی و بدنی به خاطر خود این تجربه ها فرد زیاد هیجان خواه، تحریک بیرونی دائمی مغز را ترجیح می دهد. از کارهای عادی خسته می شود و مرتباً در جستجوی راههایی برای افزایش انگیختگی از طریق تجربه های هیجان انگیز است. فرد کم هیجان خواه هجوم مداوم تحریک مغزی کمتری را ترجیح می دهد، و تحریکهای عادی را نسبتاً خوب تحمل می کند (سید محمدی، 1380)
از جمله ویژگی شخصیتی بزهکاران، هیجان خواهی می باشد. تحقیقات در مورد افراد بزهکار و ویژگی شخصیتی هیجان خواهی آنها می تواند در جهت بهبود شرایط برای جلوگیری و کنترل بزهکاری افراد جامعه مؤثر باشد.
راهکارها:می توان افرادی که هیجان خواه و مخاطره جو هستند را به سوی ورزش های مهیج سوق داد تا از رفتار بزهکارانه آنها جلوگیری شود.باید تعامل و ارتباط افراد هیجان خواه و مخاطره را با دیگران افزایش داد و وظایفی را بر عهده آنان قرار داد تا احساس مسئولیت کنند(غریب،1391 )
2-4-24. مفهوم طرحواره
طرحواره اصطلاحی است که اولین بار توسط آدلر در سال 1929 به کار برده شد. او معتقد بود که آسیب شناسی روانی بازتاب طرحواره های ناسالم و روان نژند است که زیر بنای سبک زندگی به شمار می روند(اسپری، 1994؛ به نقل از یانگ، 1999). طرحواره ها مجموعه بنیادینی از باور ها هستند که خارج از حیطه ی آگاهی فرد عمل می کنند و بر شیوه ی درک و فهم شخص از تجاربش تأثیر می گذارند و هرگاه شخص با موقعیتی مشابه به موقعیت هایی که در ابتدا باعث شکل گیری طرحواره منفی شده اند روبرو می شود، آن طرحواره فعال می شود( کرینگ و همکاران، 2009)
2-4-25.طرحواره های هیجانی
اگرچه رفتار درمانی شناختی براهمیت شناخت یا تفکر در فعال سازی یا تداوم حالت های خلقی منفی یا اضطراب تاکید می کند،ولی چند سالی است که به نقش قابل ملاحظه ی پردازش هیجانی نیز پی برده است(کاسپر وهمکاران،2000؛گرین برگ و پاپی ویو،1997؛گرینبرگ و سفران،1987؛گرینبرگ،واتسون وگلدمن،1998؛به نقل ازلیهی،1391).
زیربنای مدل هیجان محورگرین برگ،رویکرد تجربی است.این رویکرد تا حدودی ازمدل شناخت درمانی کلاسیک فاصله می گیرد.با این حال به نظر من،راهکارهای مدل هیجان محور گرین برگ،حتی برای شناسایی و تغییر افکار نیز بی نهایت ارزشمندند.این مدل می تواند به بیماران کمک کند که (الف)هیجان های خاص را بشناسند، (ب)افکاری را تجربه کنند که به قول گرینبرگ حاوی طرحواره هیجانی هستند (ج)نیازهای عاطفی خود را بشناسند و (د)بتوانند راهکارهای کارامددی برای ارضاء نیازهای خود پیدا کنند(لیهی ،1390).
علاوه بر این بخشی از رویکرد هیجان محور گرینبرگ(2002)،مفهوم فراهیجان است-یعنی اینکه بیمار نسبت به هیجان هایش چه نگرشی دارد.
2-4-26. درمان هیجان محور لسلی گرینبرگ
درمان هیجان محور توسط لسلی گرینبرگ و همکارانش (گرینبرگ، رایس، الیت، 1993؛ گرینبرگ و پایی ویو، 1997) براساس مدل های تجربی، سازنده گرایی و شناختی، تدوین و توسعه یافته است. درمان هیجان محور، مانند طرحواره درمانی، به شدت تحت تأثیر نظریه ی دلبستگی و پژوهش های مبتنی بر فرایند درمان است و خود مقدمه ای شد برای نظریه ی طرحواره درمانی هیجانی لی هی. درمان هیجان محور، تأکید خاصی بر یکپارچه سازی هیجان با شناخت، انگیزش و رفتار دارد. درمانگر به منظور اصلاح هیجان ها، آن را فعال می کند. در این شیوه ی درمانی، شناسایی و بهبود طرحواره های هیجانی اهمیت زیادی دارد. گرینبرگ و پایی ویو( 1997) این طرحواره های هیجانی را مجموعه ای از اصول سازمان یافته با محتوای فرد- ویژه تعریف می کنند که با هیجان ها، اهداف، خاطرات و تمایلات رفتاری گره خورده اند. طرحواره های هیجانی از تأثیر متقابل تاریخچه ی یادگیری اولیه ی فرد و خلق و خوی فطری او به وجود می آیند. وقتی طرحواره های هیجانی فعال می شوند، تأثیر بسزایی در چگونگی تعبیر و تفسیر زقایع زندگی و واکنش به آنها دارند. هدف نهایی درمان هیجان محور، مانند مدل طرحواره، تغییر طرحواره های هیجانی است. درمان با هدف ایجاد طرحواره های جدید، تجربه ی درونی غیر قابل دسترس را وارد حوزه ی آگاهی بیمار می کند( گرینبرگ و پایی ویو، 1997). درمان هیجان محور، مانند طرحواره درمانی، فعال سازی هیجانی را به تنهایی برای ایجاد تغییر کافی نمی داند. تغییر در درمان هیجان محور، مستلزم فرایند تدریجی فعال سازی هیجان است. این امر با استفاده از تکنیک های تجربی، غلبه بر اجتناب، کاهش رفتار های مختل کننده و تسهیل شرایط بهبود هیجانی، میسر می گردد. درمانگر به بیماران کمک می کند تا احساسات اولیه ی خود را بشناسند و آنها را به زبان بیاورند و سپس به توانایی های درونی خود دست یابند (مانند پاسخ های مقابله ای سازگار). علاوه بر این، درمان هیجان محور، مداخلات درمانی گوناگونی را برای هیجان های متفاوت توصیه می کند. علیرغم شباهت های قابل توجه درمان هیجان محور با مدل طرحواره، چند تفاوت کاربردی و نظری، آن ها را از یکدیگر متمایز می سازد.
2-4-27.مدل طرحواره درمانی هیجانی لیهی( ای اس تی)
مدل طرحواره درمانی هیجانی( ای اس تی) یک مدل فرا شناخت یا فرا تجربه از هیجانات است که هیجانات در آن بخشی از شناخت اجتماعی هستند (لی هی، 2002، 2005آ، 2007 بی؛ ولز، 2009). این مدل اولین بار توسط لی هی(2002) مطرح شد، اما می توان این نظریه را به دنبال نظریه روان شناسی فردی (آدلر، بک و همکاران، یانگ، 1990، 1999) دانست. این مدل نشأت گرفته از کارهای گرینبرگ و پاپی ویو است( یاووز و همکاران، 2011).
مدل طرحواره درمانی هیجانی معتقد است کسانی که طرحواره های ناسازگار هیجانی تأیید شده دارند، به احتمال زیاد در برابر هیجانی خاص مقاومت نشان می دهند و از راهبرد های اجتنابی استفاده می کنند( لی هی، 2003). هم چنین این مدل بر غلبه بر اجتناب، افزایش فرایند های هیجانی و نقش شناخت در تجربه های هیجانی تأکید دارد. در این مدل نقش هیجان ها و راهبرد های پردازش هیجانی برجسته شده است. نظریه طرحواره درمانی هیجانی، یک مدل بالینی است که بر نحوه ی مفهوم سازی افراد از یک تجربه ی هیجانی، نوع انتظاراتشان از آن تجربه، چگونگی قضاوت از درباره ی هیجانشان و رفتار ها و برنامه ریزی های فرد در پاسخ دهی به آن تجربه ی هیجانی، تأکید دارد( لی هی، 2002).
ابعاد طرحواره درمانی هیجانی طیف وسیعی از انعطاف پذیری و سازگاری تا انعطاف پذیری و ناهنجاری را تشکیل می دهند (سیبرستین و همکاران، 2011). که عبارتند از:
تأیید طلبی: باور و تلاش در جهت اینکه دیگران احساسات فرد را بپذیرند و آن را معتبر بدانند.
قابل درک بودن: ادراک فرد از معنای هیجان ها ( یک هیجان از نظر فرد چیست؟ مثلأ غمگینی برایش چه معنا و دلائلی دارد؟). در این حالت فرد می تواند هیجانات دیگران را بفهمد و دیگران نیز هیجانات وی را درک می کنند.
احساس گناه: اعتقاد به این که هیجان های فرد شرم آور، نادرست و خجالت آور است.
دیدگاه ساده انگارانه از هیجان ها: در مقابل دیدگاه های پیچیده از هیجان ها قرار دارد. در این حالت فرد در موقعیت های دارای احساسات دوگانه به سختی می تواند عکس العمل نشان دهد و یا آن حالت را تحمل کند و در برابر آن احساس مقاومت کند.
ارتباط با ارزش های والا: اعتقاد به اینکه یک تجربه ی هیجانی می تواند یک ارزش بالاتر را شفاف سازی کند و بینش نسبت به آن ارزش را به وجود آورد.
قابل کنترل بودن: پیش بینی فرد از اینکه در مواجه با هیجان ها، چه میزان می تواند خود را کنترل کند و اینکه آیا در موقعیت ها نیز می تواند به اندازه ای که تخمین می زند، خود را کنترل کند.
کرختی: فقدان هیجان های قوی، انزوای هیجانی. در این حالت فرد نسبت به موقعیت ها و هیجان ها بی تفاوت است و گاه حتی تظاهر به بی تفاوتی می کند.
عقلانیت: بیش از حد تکیه بر منطق کردن، ضد هیجانی. باور فرد بر اینکه باید به «فرد بهتری بودن» برسد. در نتیجه هیجان ها را نادیده می گیرد و ر همه ی امور بر منطق تکیه می کند.
طول مدت هیجان ها: پیش بینی زمان به طول انجامیدن یک هیجان.
توافق عمومی: باور اینکه احساسات دیگران با احساسات فرد مشابه است.
پذیرش احساس ها: میزانی که افراد به خود اجازه می دهند تا در مقابل یک احساس منع شده مقاومت کنند.
نشخوار ذهنی: تمایل فرد برای یافتن جواب سؤالات پاسخ داده نشده و ماندن بر سر یک هیجان خاص. افرادی که در این طرحواره نمره بالایی را نشان می دهند دائمأ در افکار خود به دنبال پاسخ گویی به سؤالاتی هستند که برای آنها جوابی نیافته اند و نیز در یک هیجان خاص ( مثل خشم) متوقف می شوند و نمی توانند به موارد دیگری درباره ی موقعیت برانگیزاننده ی خشم فکر کنند.
ابراز: تمایل و آمادگی فرد برای تجربه هیجانات و بیان آن ها. توانایی و چگونگی نگرش فرد برای ابراز هیجان های خود.
سرزنش: تمایل فرد برای پیدا کردن یک دلیل موجه برای هیجانی خاص. دظر فرد درباره ی قضاوت دیگران نسبت به هیجان های وی و تلاش در جهت پیدا کردن یک دلیل موجه برای آن هیجان تا مورد سرزنش خود و دیگران قرار نگیرد( سیبرستین و همکاران، 2011).
2-4-28.دستیابی به هیجان ها
برخلاف شناخت درمانی که برنقش محوری افکار وباورها در شروع وتداوم افسردگی و اضطراب تاکید می کند،رویکرد هیجان محور به تقدم هیجانها معتقد است.علاوه بر این در رویکرد هیجان محور هیجانها را نوعی طرحواره هیجانی تلقی می کنند که محتوای شناختی را نیزدر بر می گیرد. شناخت درمانگران به نقد و بررسی محتوای شناختی طرحواره می پردازند(گرین برگ،2002؛گرین برگ وسفران،1987).
گرین برگ بین هیجانهای اولیه و ثانویه تفاوت قایل می شود. هیجان های اولیه،احساس های زیر بنایی هستند،درحالی که هیجان های ثانویه،ممکن است دسترس پذیرتر باشند یا اینکه دفاعی باشند علیه هیجان های اولیه. به عنوان مثال فردی ممکن است خشم خود را خیلی آشکار ابراز کند(نمونه ای از هیجان ثانویه)،اما ممکن است هیجان اولیه پشت این خشم،ترس یا آزردگی خاطر باشد.برای بعضی از افراد راحت تر است که خشم را کنترل کنند،چون ممکن است بیان ترس یا آزردگی خاطر را نشانه ضعف یا شکست تلقی کنند واین امر را غیر قابل تحمل بدانند.علاوه بر این گرین برگ و سفران(1987)،معتقدند که بعضی از افراد،به صورت ابزاری از هیجانها استفاده می کنند-بدین معنی که هدف آنها از بیان هیجان،برانگیختن پاسخی در دیگران است. به عنوان مثال ،بیماری ممکن است گریه کند تا در دیگران احساس گناه ایجاد کند،اما در عین حال ممکن است هیجان زیر بنایی و اولیه او ترس باشد. در چنین مواردی ،درمانگر باید به بیماران کمک کند تا لایه های مختلف هیجان های خود را بشناسند.
گرین برگ(2002) برای رسیدن به چنین هدفی از چند تکنیک نجربی استفاده میکند که ممکن است موثر باشند. این تکنیک ها عبارتند از دقت به احساسات بدنی،تمرکز برآنها و تجربه کردن احساسات،شناسایی افکار همراه هیجان،نام گذاری هیجان،دقت به اطلاعات همراه با هیجان،ثبت هیجان،مشاهده حالت های تجزیه ای در بیان احساسات،بازگو کردن حالت هیجانی و بیا نیارها.
2-4-29.شناسایی طرحواره های هیجانی
افراد در مفهوم سازی هیجانات و راهبردهای کنارآمدن باهیجان ها،کاملا با یکدیگر فرق میکنند (لیهی ،2002).
وقتی که هیجان ناخوشایندی (مثل ناراحتی،خشم یا اضطراب) فعال می شود،افراد با افکار ورفتارهای مختلفی به ان پاسخ می دهند. به عنوان مثال، بعضی افراد وقتی که دچار اضطراب می شوند، ممکن است با افکار مشکل آفرین،به اضطرابشان واکنش نشان دهند، افکاری مثل:این اضطراب حالا حالاها طول خواهد کشید،روی این هیجان هیچ کنترلی ندارم، هیچکس چنین احساساتی ندارد (توافق اندک). به همین دلیل آنها از داشتن احساس اضطراب خجالت می کشند یا احساس گناه می کنند وممکن است هیجان را نپذیرند.علاوه بر این چنین افرادی ممکن است اعتقاد داشته باشند که نباید هیجان خاصی را تجربه کنند،چون دیگران آنها را درک نمی کنند.آنها ممکن است فکر کنند باید منطق باشند ونباید احساسهای پیچیده ای داشته باشند.من مقیاس طرحواره های هیجانی لیهی(لیهی،2002) را تهیه کردم که می توان از آن برای شناسایی طرحواره های هیجانی استفاده کرد،بسیاری از این طرحواره ها با افسردگی،اضطراب و اختلالات مزمن شخصیت رابطه نزدیکی دارند(ولز وکارتر،2001).
هریک از طرحواره های هیجانی تاثیر خاصی برچگونگی پردازش هیجانی دارند.مدل فراهیجانی یا فرا شناختی پردازش هیجانی براین اصل استوار است که چگونگی مفهوم سازی هیجان ها و راهبردهای پاسخدهی به هیجان ها بر تداوم افسردگی،اضطراب و خشم و... تاثیر بسزایی می گذارد (لیهی،2000).
2-4-30.تعریف طرحواره های هیجانی
طرحواره های هیجانی مجموعه ای از اصول سازمان یافته یا محتوای فکر فرد تعریف می شود که با هیجانات، اهداف، خاطرات و تمایلات رفتاری گره خورده اند. طرحواره های هیجانی از تأثیر متقابل تاریخچه یادگیری اولیه فرد و خلق و خوی فطری او به وجود می آیند. وقتی طرحواره های هیجانی فعال می شوند، تأثیر به سزایی در چگونگی تعبیر و تفسیر وقایع زندگی و واکنش به این وقایع دارند. (لی هی،2002طرحواره های هیجانی را در 14 بعد مطرح می کند: تأیید طلبی، قابل درک بودن، احساس گناه، ساده اندیشی درباره هیجان ها، ارزش های والا، قابل کنترل بودن، بی حسی، منطقی بودن، مدت زمان هیجانات، توافق، پذیرش احساسات، عقلانیت، بیان احساس، سرزنش
2-4-31.انواع طرحواره های هیجانی
2-4-31-1.تایید طلبی
باور و تلاش در جهت اینکه دیگران احساسات فرد را بپذیرند و آن را معتبر بدانند. آیا دربین اطرافیان شما کسانی هستند که احساسات شما را بپذیرندو درک کنند؟ آیا قواعدی دلبخواهی برای تایید طلبی دارید؟ آیا دیگران مجبورند باهرچیزی که شما می گویید موافقت کنند؟ آیا هیجانهای خود را با کسانی که انتقادگرند ،درمیان می گذارید؟ ایا هیجانهای دیگران را می پذیرید؟ ایا معیارهای دوگانه دارید؟ چرا از معیارهای دوگانه برای قضاوت استفاده می کنید؟(لیهی،2003؛به نقل از حمیدپور واندوز،1390،ص 381).
2-4-31-2.قابلیت درک
ادراک فرد از معنای هیجان ها ( یک هیجان از نظر فرد چیست؟ مثلأ غمگینی برایش چه معنا و دلائلی دارد؟). در این حالت فرد می تواند هیجانات دیگران را بفهمد و دیگران نیز هیجانات وی را درک می کنند.
هیجان ها برای شما معنای خاصی دارند؟ آیا می توانید برای ناراحتی،اضطراب ،خشم ،یا هرهیجان دیگری که تجربه می کنید،دلایل منطقی بیاورید؟ وقتی ناراحت هستید به چه چیزی فکر می کنید؟(یا چه تصویری به ذهنتان می آید؟) چه موقعیت هایی این احساسات را بر می انگیزد؟ اگرکس دیگری این حادثه را تجربه کند،ممکن است احساسات متفاوتی داشته باشد؟ اگر فکر کنید که در حال حاضر احساسات خود را درک نمی کنید،بعدا راجع به آنها چه فکری می کنید؟ از این که دیوانه شوید و کنترل خودتان را از دست بدهید،می ترسید؟ آیا حوادث خواصی در دوران کودکی شما رخ داده است که در حال حاضر این طوری احساس می کنید؟(لیهی ،1390، 381).
2-4-31-3.گناه وشرم
اعتقاد به این که هیجان های فرد شرم آور، نادرست و خجالت آور است. چرا فکر می کنید که داشتن وابراز هیجانات حق شما نیست؟ چرا نباید این طوری احساس کنید؟ آیا از داشتن احساسات شرمنده می شوید؟ ممکن است دیگران هم در این موقعیت همین احساسات را داشته باشند؟ می توانید تصور کنید که احساس خاصی دارید(مثل خشم)،ولی طبق آن عمل نمی کنید(مثل بد وبیراگفتن)؟چرا بعضی از هیجان ها خوب هستند وبعضی از انها بد؟ اگر کس دیگری این احساس را داشته باشد،فکر می کنی آدم کم ارزشی است؟ اگر یک تجربه ناخوشایند راتجربه کنید،درباره ی آن چه فکری می کنید؟ چی می شود اگر هیجانها یا احساسها را بپذیرید وانها به عنوان علایم ناراحتی(مثل علامت احتیاط،توقف یا چراغ قرمز) در نظر بگیرید؟آیا تابه حال کسی از هیجان هایش آسیب دیده است؟(لیهی ،1390، 381).
2-4-31-4.ساده اندیشی درباره هیجان ها
در مقابل دیدگاه های پیچیده از هیجان ها قرار دارد. در این حالت فرد در موقعیت های دارای احساسات دوگانه به سختی می تواند عکس العمل نشان دهد و یا آن حالت را تحمل کند و در برابر آن احساس مقاومت کند فکر می کنید که داشتن احساسات پیچیده(مثل تنفر و دوست داشتن همزمان یک نفر)بهنجار است یا نابهنجار؟ داشتن احساسات پیچیده درباره یک نفر برای شما چه معنایی دارد؟ انسان موجود پیچیده ای است،چرا نباید احساسات متناقضی داشته باشد؟ توقع این که شما فقط یک احساس داشته باشید،چه مشکلاتی به بار خواهد اورد؟(لیهی ،1390، 381و382).
2-4-31-5.ارزش های بالاتر
اعتقاد به اینکه یک تجربه ی هیجانی می تواند یک ارزش بالاتر را شفاف سازی کند و بینش نسبت به آن ارزش را به وجود آورد.
بعضی اوقات ما به دلیل از دست دادن چیزی که برایمان خیلی مهم است،دچار احساس ناراحتی،اضطراب یا عصبانیت می شویم.مثلا فرض می کنیم که شما درباره ی به هم خوردن یک ارتباط ناراحت هستید.آیا این ناراحتی به این معنا نیست که شما به ارزش صمیمیت و رابطه ی انسانی،بیشتر پی برده اید؟ ایا داشتن این ارزش ها نشانگر ویژگی های مثبت شما نیستند؟ ایا داشتن ارزش های بالاتربه معنای لزوم ناامیدی ودرماندگی است؟،یا دوست دارید مثل یک ادم بدبین،هیچگونه نظام ارزشی نداشته باشید؟ اگر آنها حرف شما را تایید کنند،چه توصیه هایی به آنها می کنید؟(لیهی ،1390، 382).
2-4-31-6.قابلیت کنترل درون:
پیش بینی فرد از اینکه در مواجه با هیجان ها، چه میزان می تواند خود را کنترل کند و اینکه آیا در موقعیت ها نیز می تواند به اندازه ای که تخمین می زند، خود را کنترل کند.
آیا فکر می کنید مجبورید احساسات خود را کنترل کنید تا حوادث ناگواری پیش نیاید؟ اگر نتوانید جلوی احساسات خود رابگیرید،چه اتفاقی می افتد؟ ایا سعی می کنید احساسهای مهم خود را به شدت کنترل کنید؟ ایا می ترسید که احساسات شدید نشانه ای از ناگوار بودن حوادث احتمالی باشند؟ممکن است در اثر از دست دادن کنترل احساسات دیوانه شوید؟ ایا کنترل خود را به طور کامل از دست می دهید؟ آیا بین کنترل کردن احساسات خود ،بااعمال خود تفاوتی قایل هستید؟(لیهی ،1390، 382).
2-4-31-7.کرختی
فقدان هیجان های قوی، انزوای هیجانی. در این حالت فرد نسبت به موقعیت ها و هیجان ها بی تفاوت است و گاه حتی تظاهر به بی تفاوتی می کند.
ایا موقعیت هایی وجود دارد که باعث شود شما ماتتان ببرد؟ ایا تا به حال پیش آمده که هیچگونه احساسی نداشته باشید؟موقعیت هایی وجود دارد که بیشتر مردم را ناراحت کند،اما باعث ناراحتی شما نشود؟ آیا مردم فکر می کنند که شما احساساتتان را فرو می خورید؟ ایا دیگران به شما گفته اند ادم بی احساسی هستید؟ ایا احساسات شدید را تجربه می کنید؟ایا تا به حال احساسات شدیدی داشتید که نتوانید آنها را کنترل کنید؟
ایا تا به حال احساس کرده اید که می خواهید گریه کنید ،اماخودتان را کنترل کنید؟اگر به خودتان اجازه بدهید چنین احساساتی را تجربه کنید،چه افکاری به ذهنتان خطور می کند؟آیا برای خلاص شدن از شر احساسات شدید به مشروب پناه می برید،مواد مصرف می کنید یا پرخوری می کنید؟(لیهی،1390، 382).
2-4-31-8.عقلانیت (هیجان ستیزی)
بیش از حد تکیه بر منطق کردن، ضد هیجانی. باور فرد بر اینکه باید به «فرد بهتری بودن» برسد. در نتیجه هیجان ها را نادیده می گیرد و ر همه ی امور بر منطق تکیه می کند.آیا فکر می کنید که ادم همیشه باید منطقی وعقلانی باشد؟اگر منطقی وعقلانی نباشید،چه نگرانی هایی برای شما به وجود می اید؟ ایا فکر می کنید که آدم های منطقی وعقلانی برتر هستند؟ ایا در گذشته اتفاقی رخ داده که شما دررمقابل آن منطقی و عقلانی عمل نکنید؟ ممکن است بعضی از تجارب منطقی وعقلانی نباشند،اما هیجانی باشند؟ چنین حوادثی رنگ وبوی عقلانی دارند؟ به نظر شما پرداختن به موسیقی ،کاری منطقی است؟ایا هجان هایتان می توانند به شما خبر دهند که چه چیزی به شما صدمه می زند؟ یا این که چه نیازهایی باید تغییر کنند؟ آیا هیجان ها منبع اطلاعاتی مهمی درخصوص نیازها،تمایلات وحتی حقوق انسانی شما هستند؟ ایا کسانی هستند که از شما منطقی تر نباشند،ولی زندگی شادتر و بهتری داشته باشند؟(لیهی ،1390، 382و383).
2-4-31-9.طول مدت احساسات شدید
پیش بینی زمان به طول انجامیدن یک هیجان .آیا می ترسید که احساسات شدید شما خیلی طول بکشد؟آیا قبلا احساسات شدید را تجربه کرده اید؟ بعد از این که چنین احساساتی را تجربه کردید،چه اتفاقی افتاد؟ آیا این احساسات بالاخره به پایان رسیدند؟چرا آنها به پایان رسیدند؟احساسات شدید،افت وخیز دارند؟اگرر در جلسه درمان برای شما احساسات شدیدی رخ دهد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر برای چند دقیقه خیلی کوتاه گریه کنید یا احساس بدی داشته باشید، چه اتفاقی می افتد؟ایا تا به حال متوجه شده اید که می توانید احساسات شدیدتان رابیان کنید و بعدش ناپدید شوند؟این نگرش چه نفعی برای شما دارد؟(لیهی ،1390، 383).
2-4-31-10.توافق با دیگران
باور اینکه احساسات دیگران با احساسات فرد مشابه است.وقتی که دیگران احساس شما را ندارند،دقیقا چه احساسی به شما دست می دهد؟ اگر کس دیگری همان احساس را داشته باشد،درباره او چه فکری می کنید؟ چرا فکر می کنید که بازی ها،فیلم ها،رمان ها یا داستان برای مردم خیلی هیجانی به نظر می رسند؟ ایا فکر می کنید که مردم دوست دارند با کسانی ارتباط برقرار کنند که احساساتشان مثل انهاست؟ ایا مردم ناراحت،عصبانی یا مضطرب می شوند؟آیا طبیعی است که انسان آشفته،خیالپردازی کند؟ایا ممکن است به خاطر احساسات خود شرمنده شوید واحساسات خود را از کسانی که همین احساس را دارند،پنهان کنید؟(لیهی،1390، 383).
2-4-31-11.پذیرش یا بازداری
میزانی که افراد به خود اجازه می دهند تا در مقابل یک احساس منع شده مقاومت کنند.
اگر هیجان های خود را بپذیرید،چه اتفاقی می افتد؟طبق هیجان ها دست به چه کاری میزنید؟ ایا می ترسید که اگرهیجان های خود را نپذیرید،از بین نروند؟فکر می کنید نپذیرفتن هیجان هایتان باعث می شود شما برای تغییر خودتان ترغیب شوید؟بازداری احساسات چه پیامدهای منفی به همراه دارد؟آیا به خاطربازداری احساسات،توجه وانرژی زیادی مصرف می کنید؟بازداری احساسات باعث افزایش انها می شود؟ایا بین اعتقاد به احساسات خوب و بد تعارض دارید؟ایا نادیده گرفتن وقایع ناراحت کننده می تواند باعث حل نشدن مشکلات شما شود؟(لیهی ،1390، 383).
2-4-31-12.سبک اندیشناکی در برابر سبک ابزاری
تمایل فرد برای یافتن جواب سؤالات پاسخ داده نشده و ماندن بر سر یک هیجان خاص. افرادی که در این طرحواره نمره بالایی را نشان می دهند دائمأ در افکار خود به دنبال پاسخ گویی به سؤالاتی هستند که برای آنها جوابی نیافته اند و نیز در یک هیجان خاص ( مثل خشم) متوقف می شوند و نمی توانند به موارد دیگری درباره ی موقعیت برانگیزاننده ی خشم فکر کنند.
تمرکز افراطی بر احساس های ناخوشایند چه مزایا ومعایبی دارد؟وقتی که به این مساله فکر می کنید،چقدر حالتان بد می شود؟اغلب چی فکر می کنید و چه احساسی دارید؟ایا تا به حال پیش آمده که گوشه ای بنشینید و به این مساله فکر کنید که کجای کارتان اشتباه بوده است؟یا چرا این اتفاق برای من رخ داده است؟ایا به ناراحتی های خود زیاد فکر می کنید و دایما یک چیز را در ذهنتان مرور می کنید؟گاهی اوقات فکر کرده اید که اگر به یک مساله فکر کنید،مشکل خودبخود حل می شود؟ایا نگرانید که نتوانید افکار استرس زا را کنترل کنید؟تلاش کنید هر روز به مدت30 دقیقه گوششه ای بنشینید وبا شدت تمام به نگرانی های خود فکر کنید.تا آن موقع تمام نگرانی هایتان را کنار بگذارید.نگرانی های خود را به رفتارهایی تبدیل کنید که قابل اجرا باشند تا بتوانید مشکلات خود را حل کنید.وقتی که نگران می شوید با انجام کاری یا تلفن زدن به یک دوست وصحبت کردن با او،توجه خود را از افکار نگران کننده منحرف کنید. دقیقا پیش بینی کنید که چه اتفاقی برای شما رخ می دهد؟ایا تا به حال پیش امده که برخی از پیش بینی های شما درست از اب درنیایند؟وقتی که درگیر فرایند اندیشناکی می شوید،می توانید مشکلی را حل کنید؟ ایا واقعیت هایی وجود دارد که شما نخواهید انها را بپذیرید؟(لیهی،1390، 384).
2-4-31-13.بیان احساس
تمایل و آمادگی فرد برای تجربه هیجانات و بیان آن ها. توانایی و چگونگی نگرش فرد برای ابراز هیجان های خود.اگر احساس های خود را بیان کنید،کنترلتان را از دست می دهید؟یا اینکه احساس بدتری پیدا خواهید کرد؟ احساس بد وناخوشایند شما چقدر طول خواهد کشید؟آیا بیان احساسات می تواند به شما در روشن سازی افکار وسایر احساساتتان کمک کند؟اگر فقط به بیان احساس فکرکنید،باعث می شود که توجه شما بیشتر به احساس ها جلب شود؟ایا در احساس های خود غرق شده اید؟ایا چیزهایی وجود دارد که بتواند توجه شما را از احساسات دور کند یاباعث حلل مشکلات شما شود؟(لیهی ،1390، 384).
2-4-31-14.سرزنش دیگران
تمایل فرد برای پیدا کردن یک دلیل موجه برای هیجانی خاص. دظر فرد درباره ی قضاوت دیگران نسبت به هیجان های وی و تلاش در جهت پیدا کردن یک دلیل موجه برای آن هیجان تا مورد سرزنش خود و دیگران قرار نگیرد( سیبرستین و همکاران، 2011).حرف ها و اعمال دیگران باعث چه احساسی در شما می شوند؟چه افکاری باعث ناراحتی وخشم واضطراب شما می شوند؟اگر به این موقعیت ها به گونه ای دیگر فکر کنید،چه احساسی پیدا خواهید کرد؟آیا تا به حال فکر کرده اید که احساسات شما به چگونگی تفکر شما بستگی دارند؟آیا نیازمند پذیرش،احترام،تحسین از سوی دیگران هستید؟تعدیل نیاز به تایید طلبی چه مزایا ومعایبی دارد،از کنترل دیگرران چه پاداشی می گیرید؟علیرغم حرف دیگران،می توانید چه تجارب پاداش دهنده ای برای خود تدارک ببینید؟ایا تفکیک احساس ها از افکارتان برای شما سخت است؟ پذیرش احساساتی مثل خشم،ناراحتی،کنجکاوی،،بی تفاوتی برای شما چالش زا هستند؟این احساسات متفاوت برای شما چه مزایا ومعایبی درپی دارند؟ در یک موقعیت خاص شما نیاز دارید که برای هر کدام از این احساسات چه تفکری داشته باشید؟چطوری می توانید جراتمندانه عمل کنید؟ایا رفتارر جراتمندانه باعث حل مشکلتاان می شود؟ برای گره گشایی از مشکلات خود،مجبورید چه افکاری را تغییر دهید؟(لیهی ،1390، 384و385).
2-5.بخش دوم:سوابق پژوهشی
2-5-1.سوابق پژوهشی خارج از ایران:
-کوال وپریچارد(2011)،درمطالعه ای که به مقایسه23 نفر مبتلا به سردرد میگرن و23نفر گروه کنترل پرداختند به این نتیجه رسیدند که آزمودنی های دارای سردرد مزمن به طور معنی داری حساسیت،کم رویی ومشکلات روانتنی واختلالات رفتاری بیشتری از خود بروز می دهند.به علاوه آنها بیان کردند که، اضطراب ،کمال گرایی وفشارهای زندگی نقش مهمی در بروز سردرد آنها دارند.
-کاپلان(2007) در یک پژوهش درمورد میگرن به این نتیجه رسید که استرس نیز یکی ازعوامل تسریع کننده سردرد میگرنی است وبسیاری از افراد مبتلا به میگرن،بیش ازحد کمال گرا وخود دار هستند ونمی توانند خشم خود را کنترل کنند(رضاعی،1392).
-لیهی(2007)،دریک پژوهش به این نتیجه رسید که،هر یک از اختلالات اضطرابی در بردارنده ي طرحواره هاي هیجانی(تفاسیر وتدابیر) در مورد احساسات و هیجانات هستند و این طرحواره ها هستند که بسیاري از مبتلایان به اختلالات اضطرابی را نسبت به درمانهاي مرسوم مقاوم می سازد.وبه طبع بر بیماری های روان تنی اثر می گذارد.
-کاپلان(2004) در پژوهش دیگری به این نتیجه رسید که طرحواره های هیجانی با بسیاري از اختلالات روانی از جمله اضطراب، افسردگی و PTSD جنبه های فراشناختی نگرانی، سوء مصرف الکل، ناسازگاريهاي زناشویی، و اختلالات شخصیت وبیماری های روانتنی در ارتباط اند.
-لیپتون وسربرستین(2004)،پژوهشی روی914 بیمار مبتلا به افسردگی انجام دادند و دریافتند که افسردگی آنها با سردردهای میگرنی، عفونت های پوستی،بیماری های تنفسی،زخم ودیابت رابطه مثبت داشت.
-مدلین ودیگران(1993)،در تحقیقی به دست آوردند که افسردگی ونگرانی در بیماران میگرنی به طور همزمان رخ می دهد.
2-5-2.سوابق پژوهشی داخل ایران
-پیمان نیا وموسوی(1393) دربررسی خود پیرامون عوامل زيستی و روان شناختی در شروع و تشديد سردردهای میگرنی نشان دادند که بين عوامل روان شناختی، شخصيتی و سردردهای میگرنی ارتباط وجود دارد. پژوهش حاضر با هدف مقايسه استرس ادراک شده و صفات شخصيتی در بيماران مبتلا به میگرن و افراد سالم طراحی و اجرا گرديد. یافته های حاصل از پژوهش نشان داد که بيماران مبتلا به میگرن نسبت به افراد سالم استرس را منفی ادراک می کنند. بيماران میگرنی آسیب پذيری بيشتری در مقابل بيماری های نوروتيک دارند. بنابراين توجه به ساختار روان شناختی و ويژگی های شخصيتی اين بيماران می تواند در پيش آگهی بيماری تأثير بسزايی داشته باشد.
- تاجیک قنبری(1385) نیز در یک تحقیق به بررسی شیوع میگرن در بین دانشجویان پزشکی علوم پایه وکارورزان دانشگاه علوم پزشکی زاهدان پرداخت وبه این نتیجه رسید که ارتباط معنی داری بین ابتلا به میگرن وجنسیت وجود ندارد.ولی بین نوع سردرد ومقطع تحصیلی،ارتباط معنی داری وجود داشت.
- سواری(1391) درپژوهشی به بررسی رابطه سلامت روانی،رضایت از زندگی وکمال گرایی با سردرد میگرن پرداخت وبه این نتیجه رسید که سردرد میگرنی از طریق سلامت روانی ورضایت از زندگی قابل پیش بینی است.
-كاوه ، ربيعي (1392) به بررسي ميزان شيوع و نقش عوامل مؤثر بر سردردهاي تنشي پرداخته و به این نتیجه رسیدند که عوامل استرس زا و فشارهای روانی به همراه اضطراب و افسردگی از عوامل مهم زمینه ساز سر درد های تنشی است.
-نريماني،كوله مرز، يوسفي(1392)به بررسي اثربخش آموزش گروهي درمان شناختي رفتاري بربهبود كيفيت زندگي بيماران مبتلا به ميگرن پرداختند و به این نتیجه رسیدند که گروه درمانی شناختی رفتاری بر بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به میگرن تاثیر مثبتی دارد.
-پرزور(1392) به مقايسه ويژگيهاي شخصيتي و كيفيت زندگي با خودكارآمدي در بيماران داراي سردردهاي ميگرني و افراد سالم پرداخت وبه این نتیجه رسید که در دو مورد بالا در بین افراد مبتلا به میگرن وافراد غیر مبتلا تفاوت معنی داری وجود دارد.
-خرامين ،محمدي و سينايي(1391) به مقايسه شيوه هاي مقابله با استرس بيماران باسردرد تنشي،میگرن وافراد عادی پرداختند وبه این نتیجه رسیدند که از لحاظ شیوه های مقابله بین افراد میگرنی وسردرد تنشی با افراد سالم تفاوت معنی داری وجود دارد.
رسول زاده طباطبایی(1375) به بررسی ویژگی های شخصیتی مبتلایان به میگرن و مقایسه تاثیر "دارودرمانگری" با روش "آموزش تنش زدایی تدریجی همراه با پسخوراند زیستی حرارتی" در این بیماران، پرداخته است . آزمودنی ها به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. گروهی که تحت آموزش تنش زدایی تدریجی همراه با پسخوراند زیستی حرارتی قرار گرفتند و گروهی که برنامه دارودرمانگری را دریافت کردند. هر دو گروه به مدت 3 ماه تحت پیگیری بعد از درمان نیز قرار گرفتند و برای هر گروه 10 فرم گزارش هفتگی مربوط به شاخص های اصلی میگرن (تعداد حملات در هفته، مدت و شدت میگرن در هر بار حمله) برای دوره درمانگری و سه فرم گزارش ماهانه برای دوره پیگیری جمع آوری و شاخص بهبودی محاسبه شد. در وهله نخست نتایج آماری داده ها نشان می دهند که، پاره ای از مولفه های شخصیتی زنان مبتلا به میگرن با زنان بهنجار متفاوت است و زنان میگرنی دارای یک ریخت اختصاصی شخصیت هستند که توسل به مکانیزم تبدیل را موجب می گردد و این مکانیزم امکان می دهد که با فاصله گرفتن از تعارض با عارضه ای تنی، نظر دیگری را به خود جلب کنند. در وهله دوم، از لحاظ تاثیر شیوه درمانگری در درمان میگرن، نتایج نشان می دهند که "تنش زدایی تدریجی همراه با پسخوراند زیستی حرارتی" در کاهش تعداد حملات میگرن و مدت و شدت آن بسیار موثرتر از دارودرمانگری است و این برتری در دوره پیگیری کوتاه مدت نیز باقی می ماند. در وهله سوم، نتایج بدست آمده از بررسی رابطه بین مولفه های شخصیتی با موفق بودن یا نبودن شیوه های درمانگری نشان می دهند، زنان میگرنی که واجد متشکله های عمیق اضطرابی باشند و شدت ناارزنده سازیهای آنان در حدی باشد که میل و علاقه به خویشتن در آنان به نازلترین سطح کاهش می یابد به روش تنش زدایی تدریجی همراه با پسخوراند زیستی حرارتی جواب مثبت نمی دهند و زنان میگرنی که دارای سطح بهنجار هوش عمومی، اعتقاد به روش های سنتی درمانگری، میل به بهبودی خویشتن همراه با ایفای نقش یک حامی در چهارچوب روابط خانوادگی هستند، بی آنکه چشم داشت کمتری به دریافت هم احساسی از سوی دیگری داشته باشند دارای زمینه مساعدی برای احراز موفقیت در دارودرمانگری هستند.
-سلطان زاده وحاجی عباسی (1383) ،دریک تحقیق روی 500 بیمار میگرنی بررسی هایی انجام دادند وبه این نتایج رسیدند.
درصد زنان................................................................................................ 4/ 84%
در صد مردان .............................................................................................6/15%
میانگین سن شروع در زنان........................................................................24سالگی
میانگین سن شروع در مردان......................................................................22سالگی
وجود پیشینه فامیلی میگرن................................. ....................................53%
میگرن با پیش درامد................................................................................56%
میگرن بدون پیش درامد..........................................................................55%
حالت تهوع.............................................................................................89%
احساس ضربان در سر.........................................................................4/84%
انتشار درد به چشم ها..........................................................................6/69%
گریز از روشنایی..................................................................................6/56%
درصد خانم های خانه دار در بیماران................................................24/68%
درصد کارمندان مرد در بیماران...............................................................33%
-چیت ساز وقربانی(1384) در بررسی های خود به این نتیجه رسیدند که افسردگی و اضطراب بیشتر با تکرار و تداوم سردرد رابطه دارد تا با شدت آن. .در این تحقیق بین سردرد مزمن میگرن بااضطراب و افسردگی ارتباط معنی دار وجود داشت.
-شیرزادی،مهرابی زاده هنرمند،حقیقی(1382) به بررسی رابطه ساده وچندگانه،کمال گرایی،اضطراب وافسردگی باسردرد میگرن در دانشجویان پسر و دختر دانشگاه ازاد اسلامی واحد اهواز پرداختند وبه این نتیجه رسیدند که کمال گرایی،اضطراب وافسردگی باسردرد میگرن رابطه مثبت ومعناداری دارند. افزون بر این همبستگی چندگانه کمال گرایی،اضطراب وافسردگی باسردرد میگرن معنی دار بود.
- جاوید(1389) در پژوهشی به بررسی تأثیر تحریف های شناختی بر تکانشگری در اختلالات افسردگی اساسی، دوقطبی، وسواسی-اجباری، اختلال افسردگی اساسی همبود با اختلال وسواسی-اجباری و گروه بهنجار پرداخت وبه این نتیجه رسید که، سطح تحریف شناختی بر تکانشگری عدم برنامه ریزی، حرکتی و تکانشگری تاثیر معنادار دارد به علاوه، نتایج حاکی از وجود تفاوت معنادار بین گروه های تحقیق در نوع تحریف های شناختی بود..
-کاظمی(1382) در یک پژوهش به مقایسه تحریف های شناختی در افراد مضطرب با افراد افسرده پرداخت وبه این نتیجه رسید که میزان تحریف های شناختی در افراد افسرده بیشتر از افراد مضطرب می باشد همچنین در این تحقیق میزان تحریف شناختی در این دو گروه بیشتر از افراد عادی بود.
- زارع بهرام آبادی، زرگر،و چگینی(1392). در یک پژوهش به بررسی رابطه نگرانی ونقص در تعدیل هیجانی باسلامت روانی وکیفیت زندگی در دانشجویان پرداختند وبه این نتیجه رسیدند که توانایی تعدیل هیجان ها به ویژه در بعد پذیرش و وضوح می تواند سلامت روانی وکیفیت زندگی را تحت تاثیر قرار دهد.همچنین نگرانی تاثیر منفی برسلامت روان وکیفیت زندگی دارد.
فهرست منابع
اتکینسون وهمکاران (1983)،زمینه روانشناسی ،ترجمه محمد تقی براهنی وهمکاران (1382) ، تهران ،انتشارات رشد .
ارتور سی گایتون(1391). فیزیولوژی پزشکی، (ترجمه احمدرضا نیاورانی).تهران: سماط. (تاريخ انتشار به زبان اصلي 2011).
اروین جی ساراسون.وباربارا آر.ساراسون(1383).روانشناسی مرضی.(ترجمه بهمن نجاریان.محمدعلی اصغری مقدم.ومحسن دهقانی) .تهران: انتشارات رشد. (تاريخ انتشار به زبان اصلي 1987).
الیس،البرت،هاپر،رابرت(1383).زندگی عاقلانه(ترجمه مهرداد فیروزبخت).تهران:انتشارات رشد.
انجمن روانپزشکی آمریکا ( 2000) متن تجدید نظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی . ترجمه نیکخو ، محمد رضا و آوادیس یانس ، هامایک ( 1384) تهران: سخن .
یرونرسودارث(1391). بیماری های مغز واعصاب، (ترجمه فاطمه مرادی).تهران: حکیم هیدجی. (تاريخ انتشار به زبان اصلي 2010).
بلانچارد،ا.ب.واندراسیک.الف(1380).سردردها ودرمان های روانشناختی آن.(ترجمه یداله زرگز و محمود براتوند).تهران:انتشارات بهینه. (تاريخ انتشار به زبان اصلي 2000).
پیمان نیا،بهرام.موسوی قیه قشلاقی،الهام.1393. مقایسه استرس ادراک شذه و صفات شخصیتی در بیماران مبتلا به میگرن و افراد سالم. مجله علمي پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد. دوره22،شماره2.
جیمزپروچسکا وجان نورکراس(1391).نظریه های روان درمانی،(ترجمه یحیی سیدمحمدی).تهران: نشر روان.(تاریخ انتشار به زبان اصلی،2007)
تاجیک قنبری،علی.1385.بررسی شیوع میگرن دربین دانشجویان پزشکی وکارورزان دانشگاه علوم پزشکی زاهدان.پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی. دانشکده پزشکی.دانشگاه علوم پزشکی زاهدان.
جان لاکمن(1384).پرستاری بیماری های داخلی جراحی(ترجمه پروین برومند وهمکاران).تهران: انتشارات آییژ (تاریخ انتشار به زبان اصلی2001).
جرالد،کری(1388).نظریه وکاربست مشاوره و روان درمانی،(ترجمه یحیی سیدمحمدی).تهران: ارسباران(تاریخ انتشاربه زبان اصلی2005).
جیمز کالات(1384).روانشناسی فیزیولوژیک.(ترجمه هادی بحیرایی).تهران:انتشارات ارسباران.(تاریخ انتشار به زبان اصلی،2004).
حمزه اي مقدم اكبر . بررسي شيوع ميگرن و افسردگي و رابطه آنان با يكديگر در دانشجويان پزشكي دانشگاه علوم پزشكي كرمان. .5(2):91-1377،84
خانزاده،(1390).پیش بینی ادراک درد در سالمندان برپایه طرحواره های هیجانی ومشکلات در نظم بخشی هیجانی.پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی بالینی.دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی .دانشگاه شیراز.
خانزاده، مصطفی؛ سعیدیان، محسن؛چاری حسین،مشعود و ادریسی،فروغ(1391) ساختار عاملی و ویژگیهاي روانسنجی مقیاس دشواري در نظمبخشی هیجانی. مجله علوم رفتاري،6(1)
دلاور،علی(1379). احتمالات و آمار کاربردی در روان شناسی و علوم تربیتی. چاپ چهارم. تهران: انتشارات رشد.
دهقان قهفرخي ،رحمت اله .(1389). اثر بخشي آموزش شناختي- رفتاري مديريت استرس بر شاخصهاي درد و خود-كارآمدي درد در بيماران مبتلا به ميگرن در بيمارستانهاي شهركرد.پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی.دانشکده روانشناسی وعلوم تربیتی.دانشگاه پیام نور.
دیوید برنز(1386).روانشناسی افسردگی(ترجمه مهدی قرچه داغی).تهرات:نشر دایره.
رابرت لیهی(1390).تکنیک های شناخت درمانی،(ترجمه حسن حمیدپور وزهرا اندوز).تهران:انتشارات ارجمند(تاریخ انتشار به زبان اصلی،2003).
رسول زاده طباطبایی،کاظم.1375.بررسی ویژگیهای شخصیتی افراد مبتلا به میگرن ومقایسه تاثیر دارو درمانگری با روش اموزش تنش زدایی تدریجی همراه با پسخوراند زیستی دراین بیماران.رساله دکتری تخصصی رشته روانشناسی،دانشکده علوم انسانی،دانشگاه تربیت مدرس.
ریو ،جان مارشال (1992)،انگیزش وهیجان.(ترجمه یحیی سید محمدی). تهران ،نشر ویرایش .(تاریخ انتشار به زبان اصلی،1992)
سلطان زاده، اکبر. (۱۳83). بیماری های مغز واعصاب وعضلات. تهران: انتشارات جعفری.
سوزان س.اسملتزر(1389).مغز واعصاب(ترجمه زهرا مشتاق).تهران:جامعه نگر:سالمی. (تاريخ انتشار به زبان اصلي 2010).
شکرالهی،محمدرضا..1371.میگرن در اطفال.پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی.دانشکده پزشکی .دانشگاه علوم پزشکی تهران.
شیرزادی،افسانه.مهرابی زاده هنرمند،مهناز.حقیقی،جمال.1382.بررسی رابطه ساده وچندگانه متغیرهای کمالگرایی،اضطراب صفت-حالت وافسردگی باسردرد میگرن در دانشجویان.مجله علوم تربیتی وروانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز،دوره سوم شماره 3و4.
صبوری کیا(1379)،درمان میگرن وسردردهای عصبی.مشهد.نشر نوآیین.
ضیایی،سیدجلال؛شیرزادی،مصطفی(1381).بیماری های مغز واعصاب.اصفهان:انتشارات دانشگاه علوم پزشکی اصفهان.
عظيميان مجتبي .(1380). بررسي فراواني انواع سر درد در ٣٠٠ مورد از بيماران مراجعه كننده به بيمارستان سينا همدان. مجله دانشگاه علوم. پزشكي و خدمات بهداشتي درماني همدان. ٨(2)
فاسی انتونی اس(1390).اختلال های عصب شناختی اصول طبی هاریسون(پرویز مولوی وفریبا صادقی موحد).تهران:انتشارات موسسه فرهنگی،انتشاراتی اباصالح-حیان. (تاريخ انتشار به زبان اصلي 2008).
کاویانی، حسین و موسوي احمد. ( 1387 ). ویژگیهاي روانسنجی سیاهه اضطراب بک درطبقات سنی و جنسی جمعیت ایرانی. مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران،66
کاظمی حمید.1382.مقایسه تحریف های شناختی دربیماران افسرده ومضطرب.پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی بالینی.دانشکده روانشناسی وعلوم تربیتی.دانشگاه شیراز.
گنجی حمزه (1386).روانشناسی عمومی،تهران:انتشارات ساوالان.
مایکل جفری امینف.(1382).نورولوژی بالینی(ترجمه منصور میرزایی). تهران:نشر یاران. (تاريخ انتشار به زبان اصلي 2002).
موسی وند،مریم1378.بررسی مقایسه ای سردردهای میگرنی وکلاستر از نظر دموگرافیک.پایان نامه دکتری پزشکی عمومی.دانشکده پزشکی .دانشگاه علوم پزشکی تهران.
نجفي كوپايي مهدي(1377) ؛ سمنانيان سعيد. تأثير سر درد ميگرني بر وضعيت اقتصادي و كيفيت زندگي بيماران مبتلا . مجله دانشكده پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران. ٥٦(1)
يوسفي مهران (1379). بررسي شيوع ميگرن در دانشجويان پزشكي و پزشكان دانشگاه علوم پزشكي زنجان . مجله علمي دانشگاه علوم پزشکی زنجان.8(30).
منابع انگلیسی
Adams RD(2001). Headache and other craniofacial pains. In: Adams and victor's. Principles of neurology: From McGraw Hill Company. NewYork: USA, 181-3.
Anderson, Kenneth; Anderson, Lois E.; Glanze, Walter D. (1994). Mosby's Medical, Nursing, and Allied Healt Dictionary (4th ed.). Mosby. p. 998
Bartleson JD, Cutrer FM (May 2010). "Migraine update. Diagnosis and treatment". Minn Med 93 (5): 36–41.
Beck, A. T., Kavacs, M., Weissman, A. (1979). Assessment of suicidal intention: Thescale for suicide ideation. Journal of Consukring & Clinical Psychology, 47, 343-352
Beck, A.T, Freeman, D.D & Davis, D. (2004). Cognitive therapy of personality
disorders (2d ed). New York: Guilford Press.
Bener A, Swadi H, Qassimi E, Uduman S. Prevalence of, headache & migraine in school children in the United Arab Emirates. Ann
Saudi Med 1998
Bigal, ME; Lipton, RB (2008 Jun). "The prognosis of migraine.". Current opinion in neurology 21 (3): 301–8.
Borsook, David (2012). The migraine brain: imaging, structure, and function. New York: Oxford University Press. pp. 3–11.
Breslau N, Davis G, Andreski P. Migraine, psychiatric disorders, andsuicide attempts: an epidemiologic study of young adults. Psychiatry Res 1991
Clark, D. A., Beck, A. T., & Afford, B. A. (1999). Scientific foundations of cognitive theory and therapy of depression. New York: Wiley.
Dalessio DJ(1994). Diagnosing the severe headache. Neurology, 44: 6-12,
Headache Classification Subcommittee of the International Headache Society (2004). "The International Classification of Headache Disorders: 2nd edition"
Piane, M; Lulli, P; Farinelli, I; Simeoni, S; De Filippis, S; Patacchioli, FR; Martelletti, P (2007 Dec).
Davidoff, Robert A. (2002). Migraine: manifestations, pathogenesis, and management (2nd ed.). Oxford [u.a.]: Oxford Univ. Pre
Evans RW. Migraine: a question and answers review. Medical Cli:n
North America March 2009
Gilmore, B; Michael, M (2011-02-01). "Treatment of acute migraine headache.". American family physician 83 (3): 271–80.
Green Berg L.S.Watson J.C&Goldman R.1998
Jette N, Patten S, Williams J, Becker W, Wiebe S. Comorbidity ofmigraine and psychiatric disorders a national population-based
study. Headache 2008
Kaplan HI.; Sadock BJ.; Grebb JA. Kaplan and sadock’s synapsis of psychiatry: FromLippincott Wiliams & Wilkins. Philadelphia: USA, 9th ed. 290, 838, 2003.
Lay, CL; Broner, SW (2009 May). "Migraine in women". Neurologic Clinics 27 (2): 503–11.
Lipton R, Stewart W, Diamond S, Diamond M, Reed M. Prevalence and burden of migraine in the United States: data from the
American Migraine Study II. Headache 2001
Lipton RB.; Stewart WF. 1997. Prevalence and impact of migraine. Neurologic Clinics, 15: 1-13,
Martin PR (June 2010). "Behavioral management of migraine headache triggers: learning to cope with triggers". Curr Pain Headache Rep 14 (3): 221–7.
, Mathew N. Pathophysiology, epidemiology, and impact of migraine. Clin Cornerstone 2001
Roger P. Simon, David A. Greenberg, Michael J. (2009). Clinical neurology (7th ed. ed.). New York, N.Y: Lange Medical Books/McGraw-Hill. pp. 85–88.
Stewart W, Linet M, Celentano D, Van Natta M, Ziegler D. Ageand sex-specific incidence rates of migraine with and without personality and
visual aura. Am J Epidemio 1991
Stovner L, Hagen K, Jensen R, Katsarava Z, Lipton R, Scher A, et al. The global burden of headache: a documentation of headache prevalence and disability worldwide. Cephalalgia 2007
Tintinalli, Judith E. (2010). Emergency Medicine: A Comprehensive Study Guide (Emergency Medicine (Tintinalli)). New York: McGraw-Hill Companies. pp. 1116–1117.
Weinberger, J (2007 Mar). "Stroke and migraine.". Current cardiology reports 9 (1): 13–9.
Wang SJ (2003). "Epidemiology of migraine and other types of headache in Asia". Curr Neurol Neurosci Rep 3 (2): 104–8.