کودکان بسیاری هستند که ظاهری طبیعی دارند ،رشدجسمی،قد و وزنشان حاکی از بهنجار بودن آنهاست و هوششان کما بیش عادی است ،به خوبی صحبت می کنند ومثل همسالان خود با سایرین ارتباط برقرار می کنند .درخانه نیز خودیاری های لازم را دارند و از رفتار و اخلاق عادی برخوردارند. اما وقتی به مدرسه می روند و می خواهند خواندن،نوشتن و حساب را یاد بگیرند،دچار مشکلات جدی و قابل ملاحظه می شوند.این کودکان با مشکلات یادگیری درمدرسه روبروهستند واین امرگاهی به شکست تحصیلی وترک تحصیلی منتهی می شود. این مسئله ناتوانی در درک ویادگیری مطلوب برخی ازمطالب آموزشی در برخی از دانش آموزان و بعضا" دانشجویان در سالهای اخیر بطور فوق العاده ای مورد توجه متخصصان وکارشناسان تعلیم وتربیت قرار گرفته است (افروز،1385). این مشکلات،واقعیت های غیر قابل انکاری هستند که در تمام جوامع،فرهنگ هابه چشم می خورد و ناتوانی آنها ناشی از بهره هوشی پایین،نارسایی حسی ،آموزش ناکافی وفقر فرهنگی آنها نیست (هالاهان و کافمن،1988؛ترجمه جوادی،1386). کودکان دارای این مشکلات که عمدتا" دچار ناتوانی های یادگیری هستند،واینکه اغلب ظاهری طبیعی دارند و از لحاظ رشد جسمی ،قد و وزنشان حالت عادی دارند و از نظرهوش نیز دارای عقب ماندگی ذهنی نمی باشند،مانند سایر همسالان خود صحبت کرده و بازی می کنند ،ولی آنان عمدتا"از نظر درسی در یک یا چند زمینه با مشکل جدی روبرو بوده و بدون بهره گیری از آموزش های ویژه نمی توانند ادامه تحصیل دهند
ندارد
word